۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

بی بصر دیده ارباب هوس حیرانست
ز آنکه بر دیده تصویر نظر پنهانست

در گریبان دری دیده ما روز نخست
پنجه غم شده فرموش و کنون مژگانست

دیده بگداخته نخل مژه را دادم آب
وین زمان میوه سیراب‌ترش حرمانست

رخ ز بی‌رونقی شمع نگاهم مفروز
روزگاری‌ست که بی روی تو در زندانست

کفر از غصه چو زلف تو سیه‌پوش نشست
که درین دام چرا صید نخست ایمانست

ناله پرده جان صاف کند از تب درد
ورنه بر شعله ما بی‌هنری بهتانست

گریه گر دیده گدازست فصیحی گله چیست
کشتی نوح شکستن هنر طوفانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.