۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

در دیده نگه چون ز تو در خون بنشیند
از تنگدلی چون مژه بیرون بنشیند

بی باد درین دشت غبار ره لیلی
برخیزد و در دیده مجنون بنشیند

آن کس که فکند از نظر لطف تو ما را
چون دیده ما تا مژه در خون بنشیند

این داغ چه داغی‌ست که در جوش فزونیست
چون موج که در سینه جیحون بنشیند

همراه اجل خنده‌زنان رفت فصیحی
تا چند درین معرکه محزون بنشیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.