هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق یار می‌گوید و از ناله‌های پنهان در دل و اشک‌های ریخته شده در شب سخن می‌گوید. او از یاد روزهای خوش گذشته و تماشای گلزارها حسرت می‌خورد و از بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. شعر پر از تصاویر غمگین و دردناک از جدایی و عشق ناکام است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق، درد فراق و ناامیدی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. درک کامل این احساسات نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۸

شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود
ناله‌های خفته در دل بر لبم بیدار بود

لخت لخت دل ز مژگان سوی چشمم بازگشت
بینوا گویی چو من لب تشنه دیدار بود

کاروان گریه گویی از جگر آمد که دوش
قطره‌های اشک ما را ناله‌ها در بار بود

دامنم از پاره‌های دل گلستان گشت آه
یاد روزی کز تماشا دیده‌ام گلزار بود

جان شب از خون جگر مرثیه ما می‌نوشت
این قدر هم مرحمت ز آن بی‌وفا بسیار بود

شرم عشقم می‌کشد کز دولت وصلش دو روز
شعله‌های دوزخ غم در جگر بیکار بود

بی تو هرگز نوبر سیر سر مژگان نکرد
سال‌ها گویی فصیحی را نگه بیمار بود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.