۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

در خلوت غم چند گهی خام نشستیم
در سینه زخم آمده گمنام نشستیم

دیدیم که ساقی سر رسوایی ما داشت
از شیشه برون آمده در جام نشستیم

دوران سر آشفتگی خاطر ما داشت
آشفته‌تر از زلف دلارام نشستیم

آزادگیی گرد دل غمزده می‌گشت
روزی دو سه اندر قفس و دام نشستیم

رفتیم در آتشکده عشق فصیحی
آخر به مراد دل خودکام نشستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.