هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف کتابی میپردازد که نه تنها از نظر محتوایی غنی و پر از معانی عمیق است، بلکه از لحاظ عاطفی و روحانی نیز تأثیرگذار است. شاعر از زیباییهای لفظی و معنوی کتاب سخن میگوید و احساسات خود را نسبت به آن بیان میکند. کتاب بهگونهای توصیف شده که گویی از عالم دیگری است و هر بخش آن حاوی رمز و رازهایی است که تنها برای آشنایان قابل درک است. شاعر همچنین از عشق و وفا، درد فراق، و تأثیرات عمیق این کتاب بر روح و جان خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۸ - توصیف کتابی که سیفا فرستاده
رسید از حضرت سیفا کتابی
کتابی نه که بحری پرگهر بود
کتابی نه که پر ماه آسمانی
که در وی هر شکن کق قمر بود
پی عرض رموز آشنایی
ز هر حرفش سطرلاب دگر بود
کتابی نه همایونفر همایی
که عنقای وفایش زیر پر بود
نظر بر پای هر حرفش چو مستان
فتاده مست وز خود بیخبر بود
نیارستم به پایش دیده مالید
ز بس در هر مژه جوش نظر بود
گلی بر شاخسار لفظ و معنی
ز داغ سینه ما تازهتر بود
گمان بردم که از گلزار لطفست
چو بوییدم ز گلزار دگر بود
به خط عنبرین دوست میماند
چو در جانش کشیدم نیشتر بود
هر آن بادی کز آن گلزار میجست
ز باد صبحدم گستاختر بود
به جان عقل یعنی خاک پایت
که جان بینور رایت مختصر بود
به خاک پای غم یعنی سر من
که سر بی خاک پایت دردسر بود
در آتش خانه فکرم کزین بیش
هزاران شعله با ریگ شرر بود
ز دی ماه فراق افسرد چندان
که گویی طبع آتش سرد و تر بود
ازین آتش که کلکت بر من افشاند
مرا هم چشمه چشمه در جگر بود
ولی هرگز هوای جلوه گستاخ
نکرد آنجا که هوشت را گذر بود
کتابی نه که بحری پرگهر بود
کتابی نه که پر ماه آسمانی
که در وی هر شکن کق قمر بود
پی عرض رموز آشنایی
ز هر حرفش سطرلاب دگر بود
کتابی نه همایونفر همایی
که عنقای وفایش زیر پر بود
نظر بر پای هر حرفش چو مستان
فتاده مست وز خود بیخبر بود
نیارستم به پایش دیده مالید
ز بس در هر مژه جوش نظر بود
گلی بر شاخسار لفظ و معنی
ز داغ سینه ما تازهتر بود
گمان بردم که از گلزار لطفست
چو بوییدم ز گلزار دگر بود
به خط عنبرین دوست میماند
چو در جانش کشیدم نیشتر بود
هر آن بادی کز آن گلزار میجست
ز باد صبحدم گستاختر بود
به جان عقل یعنی خاک پایت
که جان بینور رایت مختصر بود
به خاک پای غم یعنی سر من
که سر بی خاک پایت دردسر بود
در آتش خانه فکرم کزین بیش
هزاران شعله با ریگ شرر بود
ز دی ماه فراق افسرد چندان
که گویی طبع آتش سرد و تر بود
ازین آتش که کلکت بر من افشاند
مرا هم چشمه چشمه در جگر بود
ولی هرگز هوای جلوه گستاخ
نکرد آنجا که هوشت را گذر بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷ - هجویه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹ - ماده تاریخ وفات شیخ حبیبالله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.