هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شخصیت اصلی از عشق نافرجام و رنج‌های خود سخن می‌گوید. او از یار خود که به سنگ و آهن تبدیل شده و از سختی‌های زندگی رنج می‌برد، یاد می‌کند. شخصیت اصلی از دوستانش می‌خواهد که شبی را با او بگذرانند و با می و موسیقی و شادی، غم‌هایش را فراموش کنند. در پایان، پرستاران به درخواست او عمل می‌کنند و بزمی شاد برپا می‌کنند. متن همچنین به رابطه عاشقانه‌ای بین شیرین و فرهاد اشاره می‌کند که با حسرت و ناکامی همراه است.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و ناکامی در عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

پاسخ دادن شیرین پرستاران را

بگفت از راز من پوشیده دارید
شبی با کوهکن بازم گذارید

که در عشقم به جز خواری ندیده‌ست
ره و رسم وفاداری ندیده‌ست

به سنگ و آهن از من یار گشته‌ست
ز سختی محنتش بسیار گشته‌ست

به یادم می‌تراشد کوه را روی
به رویش می‌رود از خون دل جوی

تنش زار و دلش بیمار عشق است
زیان و سودش از بازار عشق است

ز هجرم جز دل پر غم ندارد
به زخم از وصل من مرهم ندارد

که تا نخل قدم بر بار دیده‌ست
رطب ناخورده نیش خار چیده‌ست

بیارایید امشب محفلم را
دهید از کوهکن کام دلم را

گلم بی‌بلبلی خندان نگردد
سرم بی‌شور با سامان نگردد

لوای شادکامی بر فرازید
می و نقل و کباب آماده سازید

اگر سیب سفاهان نیست ، غم نیست
زنخدانم به لطف از سیب کم نیست

هم از نارنج و اترج بی‌نیازم
که لیمو بار دارد سرو نازم

ز حلوا گر ندارید آب دندان
بود حلوای لعلم باب دندان

ازاین مهمان که امشب هست مارا
نخواهد بست غم در شست ما را

شب قدر است و روز عید امشب
نوازد چنگ خود ناهید امشب

همی می در قدح ریزید تا مست
شود هر کس که در این کوه سر هست

که کس را آگهی از ما نباشد
میان ما کسی را جا نباشد

پس از آراستن بزم طرب را
به ما تا روز بگذارید شب را

نه دایه نه کنیزی هست در کار
که بخت کوهکن گشته‌ست بیدار

پرستاران ز او چون این شنیدند
ز حیرت جمله انگشتان گزیدند

ولی غیر از رضای او نجستند
به پیش او ورای او نجستند

یکی بزم طرب آماده کردند
صراحی هر چه بد پر باده کردند

به محفل هر چه می‌بایست بردند
به جان پا در ره خدمت فشردند

نهالیها نهادند و برفتند
در آن بیدار شب تا روز خفتند

یکی آگه نشد زیشان که شیرین
چسان آسود با فرهاد مسکین

مگر پر کار گلبانوی هشیار
که چون کوکب دو چشمش‌بود بیدار

فراز پشته‌ای از دور تا روز
ز حسرت بد دهانش باز چون یوز

به جاسوسی ز خسرو بود مأمور
که بی‌اجری نباشد هیچ مزدور
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل خواندن فرهاد
گوهر بعدی:در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.