هوش مصنوعی: این شعر به بیان شگفتی‌های جهان و جایگاه انسان در آن می‌پردازد. شاعر از طمع انسان، بی‌ثباتی دنیا، و بیهودگی جمع‌آوری مال سخن می‌گوید. همچنین، به مرگ و بی‌توجهی دیگران به فرد پس از مرگ اشاره می‌کند. در نهایت، از حکمت و نقشه‌ی الهی در آفرینش سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در متن برای درک و تحلیل، نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۳۹

هیچ شگفتی ز هر چه هست بعالم
نیست عجیب‌تر ز چشم خیره آدم

می‌خورد از روزگار نیش پیاپی
باز طمع زو کند بنوش دمادم

هر چه کم آری ز دهر خواهی از و بیش
هیچ نیابی که کرده بیش تراکم

ماتم یاران نکرد عیش ترا تلخ
عیش ندیدی که بود قاصد ماتم

جمع کنی مالها بعمر و نبینی
بهره از آن جز و بال و حاصل جز غم

جمع تو کردی برنج و خورد براحت
آنکه نبودت بهیچ زخمی مرهم

هیچ نگوید که خواجه مرده و از وی
بهر من اسباب زندگیست فراهم

هیچ نیاری بیاد آنکه ترا چیست
حاصل هستی عمل چو گشت مجسم

هیچ ندانی که آدمی بحقیقت
چیست که بر ماسوا سر است و مقدم

رتبه خود را گرفت هر چه ز هستی
بهره در آمد چه آشکار و چه مبهم

بر اثر خود بوند انجم و افلاک
بر قدم خود روند اشهب و ادهم

اینهمه باشد ولی شگفت‌تر از نقش
فکرت نقاش بین و حکمت اسلم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.