۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰ - بادهٔ عشق

ای کشته ای که کعبهٔ عشق است کوی تو!
روی تمام عالمیان است سوی تو

ما را شراب کوثر و تنسیم گو مباش
چون خورده ایم بادهٔ عشق از سبوی تو

آب حیات و کوثر و تنسیم و سلسبیل
هیچند پیش خاک در مشکبوی تو

تو در دل منی و من از فرط اشتیاق
هرسو روانه ام ز پی جستجوی تو

گر بزم شادمانی و گر مجلس عزاست
نقل مجالس است همه گفتگوی تو

آبی که مهر فاطمه بود از چه کوفیان
بستند از طریق شقاوت به روی تو

نازم به همت تو که در سجده زسر تیغ
شد خون پاک حنجرت آب وضوی تو

بوسیده بود زیر گلوی تو را نبی
خنجر حیا نمود که برد گلوی تو

گر کاینات غرقهٔ بحر فنا شوند
کی خونبهاست یکسره بر تار موی تو

شاها!هوای کرب و بلایت به سر مراست
مگذار زیر خاک برم آرزوی تو

گر جان رود ز قالب «ترکی» به کربلا
جان دوباره بر تنش آید ز بوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹ - چشمهٔ خون
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱ - مصاف عاشقی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.