۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

ای فلک ببال امروز، وی زمین بناز امشب
زانکه باده شد مقصد زانکه ساده شد مطلب

شاه عشق پیدا شد رایتش هویدا شد
ای جهانگیری زد، رکاب بر مرکب

صلح در رکاب او عدل در جناب او
این بود، ورا مکسب آن بود، ورا مشرب

شیر بیشه ایمان حمله ور، شد از ایران
زهر ریزد از دندان خون چکاند از مخلب

زهر، او عدوی ظلم قهر او وبال کین
جان، ز زهر و قهر او هر دو را رسد بر لب

نور او کند روشن شرق و غرب عالم را
حبذا از این مصباح مرحبا بر این کوکب

هادی سبل آم د روز صلح کل آمد
مرد حاسد اندر تاب سوخت منکر اندر، تب

معنی ذهب داند هر که این غزل خواند
«حاجب » از وهب برخواست تا ذهب کند مذهب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.