شمارهٔ ۸۱
گر، رعیت را، به ظاهر لطفِ شه میپرورد
خود، رعیت پادشه را با سپه میپرورد
پرورد خورشید مه را، نزد دانا روشن است
حسن روی یار من خورشید و مه میپرورد
موی تو شام ابد روی تو چون صبح ازل
صبح روشن از چه رو، شام سیه میپرورد؟
خط و خالت را سواد است از شعاع عارضت
آری آری برق در، دریا شبه میپرورد
خاکساری بین که غیر از مادر آگاه خویش
کس ندیدم گوهری در خاک ره میپرورد
گر ترحم میکنی درویش را منت منه
کاین ثواب بیریا چندین گنه میپرورد
نیست پروا، مرد را «حاجب» ز دهر بیثبات
دهر بیپروا، تباه است و تبه میپرورد
خود، رعیت پادشه را با سپه میپرورد
پرورد خورشید مه را، نزد دانا روشن است
حسن روی یار من خورشید و مه میپرورد
موی تو شام ابد روی تو چون صبح ازل
صبح روشن از چه رو، شام سیه میپرورد؟
خط و خالت را سواد است از شعاع عارضت
آری آری برق در، دریا شبه میپرورد
خاکساری بین که غیر از مادر آگاه خویش
کس ندیدم گوهری در خاک ره میپرورد
گر ترحم میکنی درویش را منت منه
کاین ثواب بیریا چندین گنه میپرورد
نیست پروا، مرد را «حاجب» ز دهر بیثبات
دهر بیپروا، تباه است و تبه میپرورد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.