۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

چه باشد تن گر او را جان نباشد
چه باشد جان اگر جانان نباشد

عزیزی چون تو ای یوسف شمایل
نه در مصر و نه در کنعان نباشد

مکش منت ز خضر و آب حیوان
که نامی باقی از حیوان نباشد

کسی کو دست شست از آب حیوان
به غیر از حضرت انسان نباشد

زهی آن عاشق صادق که او را
غم مأیوسی و حرمان نباشد

عروس ملک را قانون جهیز است
عروس با جهیز . . .ـان نباشد

شود ایران بهشت عدن روزی
که در قانون او نقصان نباشد

بیا وصل بتی جو، گر توانی
چه وصلی کش ز پی هجران نباشد

چرا عیسی دمی نشناسی آخر
گرت دردیست کش درمان نباشد

چو خورشید است برهان تو «حاجب »
چه باشد دعوی ار برهان نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.