۱۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

تا ماه مرا بررخ زلف سیه افشان شد
در ظلمت شب خورشید پیدا شد و پنهان شد

تا زلف مسلسل را در جمع پریشان کرد
صد طایفه بر هم خورد صد جمع پریشان شد

آباد نخواهد شد عالم ز کسی کز او
صد طایفه بر هم ریخت صد ناحیه ویران شد

از سایه زلفش خط برگرد لبش سرزد
چون خضر که از ظلمت در چشمه حیوان شد

جانبازی هر نادان مقبول نخواهد ماند
اینجاست که هر دانا در بند سروجان شد

کی همچو قدت سروی در باغ وجود آمد
کی همچو رخت یک گل زینت گربستان شد

«حاجب » به فنا فاالله شد عین بقا بالله
هم مظهر و هم مظهر از حضرت جانان شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.