شمارهٔ ۱۰۱
مئی که باده وصل تو در، دماغ کند
دهان خم چو گشاید مرا سراغ کند
کسیکه آتش عشقش بسوخت سرتاپا
جبین و سینه و بازو، بهل که داغ کند
به پیش روی تو، بر خویش ننگرد یوسف
در آفتاب تجلی کجا چراغ کند
امیر و فاخته خواند غنا بگل بلبل
بباغ از چه زغن نوحه همچو زاغ کند
اگر قمر، به رخت لاف همسری زندا
مهار از شبهش چرخ در دماغ کند
عدو، به پایه «حاجب » رسد ز علم و حکم
خرام کبک اگر فی المثل کلاغ کند
دهان خم چو گشاید مرا سراغ کند
کسیکه آتش عشقش بسوخت سرتاپا
جبین و سینه و بازو، بهل که داغ کند
به پیش روی تو، بر خویش ننگرد یوسف
در آفتاب تجلی کجا چراغ کند
امیر و فاخته خواند غنا بگل بلبل
بباغ از چه زغن نوحه همچو زاغ کند
اگر قمر، به رخت لاف همسری زندا
مهار از شبهش چرخ در دماغ کند
عدو، به پایه «حاجب » رسد ز علم و حکم
خرام کبک اگر فی المثل کلاغ کند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.