۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

مرا قلم سخن از غیب و علم غیب کند
کجاست آنکه در این نکته شک و ریب کند

چنان ز، خم بسبو کرده باده پیرمغان
که خاکروبی میخانه را صهیب کند

گذار باد بهار، ار، ز زلف جانان است
چرا بساط زمین را عبیر حبیب کند

به عنفوان شبابم سفید شد سر و روی
کسی به فصل شباب آرزوی شیب کند؟

ز عیب و نقص کسان در گذر که جمله از اوست
خدای را که تواند که نقص و عیب کند

میان ببندگی پیر وقت باید بست
که خدمت تو، بسی یونس و شعیب کند

بدین وطیر سخن گر کسی کند «حاجب »
چو «حافظ » است که خود را لسان غیب کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.