شمارهٔ ۱۰۲

مرا قلم سخن از غیب و علم غیب کند
کجاست آنکه در این نکته شک و ریب کند

چنان ز، خم بسبو کرده باده پیرمغان
که خاکروبی میخانه را صهیب کند

گذار باد بهار، ار، ز زلف جانان است
چرا بساط زمین را عبیر حبیب کند

به عنفوان شبابم سفید شد سر و روی
کسی به فصل شباب آرزوی شیب کند؟

ز عیب و نقص کسان در گذر که جمله از اوست
خدای را که تواند که نقص و عیب کند

میان ببندگی پیر وقت باید بست
که خدمت تو، بسی یونس و شعیب کند

بدین وطیر سخن گر کسی کند «حاجب »
چو «حافظ » است که خود را لسان غیب کند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.