۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

در، بند توام ای بت تجریش به دربند
بخرام به دربند ببین خسته در، بند

انگشت تو، بر قفل مهمات کلید است
زان باز بود، بر رخ تو، هر درو دربند

از فیض تو تجریش و جماران و دزاشیب
بهتر بود از بلخ و بخارا، و سمرقند

فیض ارطلبی در، ره روحانی ما آی
با روح خدا، تاکه شود، روح تو پیوند

کاهی اگر از کوه وقار تو بسنجد
زانو، بر آن کاه زند کوه دماوند

ور، نام تو، بر سینه الوند نویسند
هر صبح کند سجده دماوند به الوند

گر نور خدا تافت به تصدیق تو در طور
بگذشت ز البرز و دماوند خداوند

بگذر سوی پس قلعه فضول ار بگذارد
تا شاه نداند تو کجائی و چه و چند

از قلهک و زرگنده گذر سوی خلد زیر
ور چنده دروس نگر خرم و خورسند

«حاجب » پی سیر است همه ساله به شمران
دروازه به دروازه و دربند به دربند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.