۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

هیچ ملکی به شرف کشور ایران نشود
بیش از این درهم و آشفته و ویران نشود

اهل و نااهل وی ار متحد از جان نشوند
رنگ ویرانی از این روضه رضوان نشود

شهر شیراز که شیرازه علم است و ادب
مأمن و مسکن غولان بیابان نشود

ای که با خویش بجنگ هستی و با غیر بصلح
از چه رو خاطر جمع تو پریشان نشود

ملک جم قسمت اهریمن ریمن نشود
دیو، اگر خاتم دزدید سلیمان نشود

زینت حضرت انسان نگر، و انسان باش
زانکه جنس سبع از معرفت انسان نشود

ثابت ار، دعوی انسانیت خود نکنی
اصل حیوانی و دعوی تو برهان نشود

نتوان بیهوده زد، لاف بزرگی و کمال
خزف از فخر و شرف گوهر و مرجان نشود

رازداری نبود، راز خود ابراز مکن
محرم راز نبی جز شه مردان نشود

نخرند اهل یقین وسوسه بوالهوسان
نفس شیطان دغا مظهر رحمان نشود

صلح و وصل است مرا، مقصد و امید که باز
بدل از جنگ و جدل با غم و هجران نشود

هنری نیست به از علم و ادب در عالم
چه توان کرد که مستوجب حرمان نشود

نیست کس محرم اسرار حقیقت «حاجب »
چون گدا، خازن گنجینه سلطان نشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.