۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

در دو عالم جلوه گر نور رخ یاراست و بس
جمله اشیاء تجلی گاه دلدار است و بس

سینه سیناست، عالم نور حق طالع در اوست
هر که را بینم چو موسی محو دیدار است و بس

معنی قرآن بود مکتوم اندر با، بسم
نقطه فی تحتها خال لب یار است و بس

دوش از پیر مغان پرسیدم از سر وجود
گفت ازخم پرس کو دانای اسرار است و بس

عارفان مست می دیدار و ما مست وصال
در میان جمع امشب شمع هشیار است و بس

یوسف معنی برآمد بر سر بازارها
هر کجا بینم هیاهوی خریدار است وبس

هر کسی آثار نیکوئی در این عالم نهاد
شعر شورانگیز ما فرخنده آثار است و بس

«حاجب » از مستی اناالحق می زند منصور وار
چاره دیوانه بی‌باک را دار است و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.