شمارهٔ ۱۳۱

در دو عالم جلوه گر نور رخ یاراست و بس
جمله اشیاء تجلی گاه دلدار است و بس

سینه سیناست، عالم نور حق طالع در اوست
هر که را بینم چو موسی محو دیدار است و بس

معنی قرآن بود مکتوم اندر با، بسم
نقطه فی تحتها خال لب یار است و بس

دوش از پیر مغان پرسیدم از سر وجود
گفت ازخم پرس کو دانای اسرار است و بس

عارفان مست می دیدار و ما مست وصال
در میان جمع امشب شمع هشیار است و بس

یوسف معنی برآمد بر سر بازارها
هر کجا بینم هیاهوی خریدار است وبس

هر کسی آثار نیکوئی در این عالم نهاد
شعر شورانگیز ما فرخنده آثار است و بس

«حاجب » از مستی اناالحق می زند منصور وار
چاره دیوانه بی‌باک را دار است و بس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.