هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلگونه، بیانگر عشق و دلبستگی شاعر به معشوق است. در آن از زیباییهای معشوق مانند چشمها، لبها، و زلفهایش تمجید شده و از درد عشق و جدایی از او شکایت میشود. همچنین، مضامینی مانند مرگ، غم، و ناامیدی از درمان درد عشق نیز در آن دیده میشود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و اشارههایی به مفاهیم مانند مرگ و غم است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۳ - درد بی دوا
گفتم به یار غمزه چشم تو دلرباست
لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست
زلف تو عنبر است ز کاتش به ما رواست
ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست
عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست
یکدم ز دام عشق تو جانا رها شدم
بنگر چسان به درد و الم مبتلا شدم
از بهر تو ز قوم و ز خویشان جدا شدم
«تنها نه من به خال لبت مبتلا شدم »
«بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست»
از بهر تو مدام اسیرم به درد و غم
جور و جفا بس است رها کن مرا زغم
زلف سیاه تست چه پرپیچ و پر زخم
چشمت گر اندکی به سیاهی زند رقم
فیروزه را نظر چه کنی دیده را جلاست
تکذیب غیر، نقص کمالت نمیشود
ماه بلند همچو هلالت نمیشود
ابروی زرد نقص جمالت نمیشود
... الت نمیشود
سر سوره کلام خدا اکثرش طلاست
ترسم از آنکه مرگ هوای دلم کند
تب عارضم گرفته اجل غافلم کند
غسال شوید و بر دو در گلم کند
رفتم بر طبیب علاج دلم کند
آهی کشید و گفت که این درد بی دواست
چشم طمع بپوش تو ایدل از این جهان
پیمانه پر کنیم چه از پیر و از جوان
روزی به عزم سیر به صحرا شدم روان
صیاد می دوید و اجل از پیش دوان
گفتم مرو مرو که تو را مرگ در قفاست
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
گر زین میانه جام ببرم شاهدم خداست
لعل تو شکر است کلام تو جان فزاست
زلف تو عنبر است ز کاتش به ما رواست
ای نازنین صنم دل تو مایل جفاست
عمر عزیز ماست چه حاصل که بی بقاست
یکدم ز دام عشق تو جانا رها شدم
بنگر چسان به درد و الم مبتلا شدم
از بهر تو ز قوم و ز خویشان جدا شدم
«تنها نه من به خال لبت مبتلا شدم »
«بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست»
از بهر تو مدام اسیرم به درد و غم
جور و جفا بس است رها کن مرا زغم
زلف سیاه تست چه پرپیچ و پر زخم
چشمت گر اندکی به سیاهی زند رقم
فیروزه را نظر چه کنی دیده را جلاست
تکذیب غیر، نقص کمالت نمیشود
ماه بلند همچو هلالت نمیشود
ابروی زرد نقص جمالت نمیشود
... الت نمیشود
سر سوره کلام خدا اکثرش طلاست
ترسم از آنکه مرگ هوای دلم کند
تب عارضم گرفته اجل غافلم کند
غسال شوید و بر دو در گلم کند
رفتم بر طبیب علاج دلم کند
آهی کشید و گفت که این درد بی دواست
چشم طمع بپوش تو ایدل از این جهان
پیمانه پر کنیم چه از پیر و از جوان
روزی به عزم سیر به صحرا شدم روان
صیاد می دوید و اجل از پیش دوان
گفتم مرو مرو که تو را مرگ در قفاست
ساقی ز جای خیز و میم در پیاله کن
بر رغم مدعی ز غمم آه و ناله کن
ما را به خاندان مروت حواله کن
«حاجب » به خم باده وحدت غساله کن
گر زین میانه جام ببرم شاهدم خداست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: مسمط مخمس
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - قصیده در مدح و میلاد ولی الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - مسمط در میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.