۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

تا شدم حلقه بگوش در سلطان غریب
پاسبان حرمش گشتم و دربان غریب

من چسان روی بشکرانه نعمت ننهم
که غریبم من و مهمان شده بر خوان غریب

کی روا دار شود شاه خراسان جهان
گر چکد خون دل از دیده بدامان غریب

من همانروز بدادم دل و دانش برضا
که نهادم سر تسلیم بفرمان غریب

تا ثناگوی گل باغ غریبان شده ام
گشته ام بلبل دستان بگلستان غریب

تا سرت گوی بمیدان غریبان نشود
کی شود باخبر از قامت چوگان غریب

دیده بگشا و ببین نور علی را تو عیان
که شود روشن از آن چشم و دل و جان غریب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.