هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس غربت و دوری از وطن سخن می‌گوید و خود را به عنوان غریبی توصیف می‌کند که در سلطانی ناشناس حلقه‌بگوش شده است. او از عشق و وفاداری به این سلطان غریب می‌گوید و چگونه دل و دانش خود را تسلیم او کرده است. شاعر همچنین از نور علی(ع) یاد می‌کند که می‌تواند دل و جان غریب را روشن کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۴۶

تا شدم حلقه بگوش در سلطان غریب
پاسبان حرمش گشتم و دربان غریب

من چسان روی بشکرانه نعمت ننهم
که غریبم من و مهمان شده بر خوان غریب

کی روا دار شود شاه خراسان جهان
گر چکد خون دل از دیده بدامان غریب

من همانروز بدادم دل و دانش برضا
که نهادم سر تسلیم بفرمان غریب

تا ثناگوی گل باغ غریبان شده ام
گشته ام بلبل دستان بگلستان غریب

تا سرت گوی بمیدان غریبان نشود
کی شود باخبر از قامت چوگان غریب

دیده بگشا و ببین نور علی را تو عیان
که شود روشن از آن چشم و دل و جان غریب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.