۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

این دل که جنون همیشه اش خوست
دیوانه عشق آن پریروست

کس پنجه عشق برنتابد
از آهن و رویش ار چه بازوست

ای دوست مخور فریب دشمن
دشمن به عبث نمیشود دوست

این باد مگر ز کوی اوخاست
کز وی همه شهر عنبرین بوست

عشقش بکجا رود که ما را
بنشسته چو مغز در رگ و پوست

دلجو نبود چو قد رعناش
این سرو روان که بر لب جوست

چون نور دگر رهائیش نیست
جائیکه اسیر طره اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.