هوش مصنوعی:
متن به تفسیر آیهای از قرآن میپردازد که در آن فرشتگان مأمور به سجده بر آدم میشوند. نویسنده با استفاده از مفاهیم عرفانی و فلسفی، جایگاه دل انسان را به عنوان مرکز حقیقت و ادراک توصیف میکند. او بیان میکند که دل انسان قادر است به شرق و غرب عالم سفر کند و نعمتهای خداوند را مشاهده نماید. همچنین، متن به نقش فرشتگان در تدبیر امور دنیوی و اخروی انسان اشاره دارد و از اهمیت شکرگزاری و ادب در برابر نعمتهای الهی سخن میگوید. در پایان، نویسنده مخاطب را به تلاش برای رهایی از دغدغههای دنیوی و رسیدن به آرامش اخروی دعوت میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به دانش پایهای در زمینههای مذهبی و فلسفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
فصل ۲۷
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجدُوا لِآدَمَ
یعنی آدم دل زمین آمد و صاف عالم آمد و ازین قِبَل آدم را صفی گفت. اگر چه مقرّبانِ حواس خمس چون فرشتگان با جبرئیلِ عقل بر فلکِ سر و آسمانِ دماغ جا گرفتهاند، ولکن تبعاند مر دل را که وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ . از گوشت دلی آفریدند و آن را مرکز دل حقیقی کردند و هر موضعی از اجزا چاکران روح بنشستند زیرا که جای شاه دگر باشد و جای سپاهسالار و لشگر دگر باشد.
و این دل با لشکر خود تا شرق و غرب میرود و نعمای اللّه را مشاهده میکند و میبیند و همه چیز او را معلوم میشود، چنانک میگویند که دلت کجاست که اینجا نیست. و چون معلوم شد همه چیز او را فرمان آید به جبرئیل عقل که بر او آید نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ .
اکنون آن دل که به مشرق و به مغرب رود و همه چیز را ببیند آن غیب باشد و جبرئیل غیب باشد، لاجرم ایشان هم در آن عالم آشنا باشند.
اکنون هوش من جبرئیلوار در لوح محفوظ ساده نظر میکند تا چه نقش پدید آید و سررشته کدام مصلحت ظاهر شود. میبیند و پیغام فرشتگان حواس میرساند تا مسابقت نمایند بتنفیذ آن کار. نی نی سرایچه دنیایی کالبد را مدبران عقل و هوش آفریده است تا هر خللی که پدید آید آن را عمارت میکنند و متقاضیان گرسنگی و تشنگی را بفرستند که خلل پدید آمده است تا حواس در کار آید و دستافزار را در کار آرد به آب و خاک نان و نان خورش.
آخر این شهوات و این مزههای چشم و گوش و دماغ را و همه ذوقها را که بر گوشههای خوان کالبد آدمی دادهاند، این آشها را مدبّران ملایکه از سرای بهشت دست بدست کردهاند و این آشها را میفرستند، و دو فرشته بر هر خوان تن ایستادهاند و محافظت میکنند مر این ادب و ترتیب را بر این مایده؛ حوران از بهشت بر منظرها آمدند و نظاره میکنند تا ببینند که برین مایده کیست که با ادب است و ثنا میگوید و شکر میکند و کیست که سفیه است و غارتکننده است و بر فال ریزنده است و دست در کاسه کسی دیگر کننده است.
و این چه عجب است، اگر تو در خانه خود خاشاکی را غایب بینی و درِ خانه را گشاده یابی، گویی که این را که بُرد و آن را که آورد؟ عجب! خس و خاشاک خانه تو را کسی میباید تا بیارد و ببرد. ملک آسمان و زمین و چندین خلقان و احوال ایشان کم از خاشاکِ خانه تو آمد که آن را کسی نباید که چیزها بیارد و ببرد؟ تو چندین نام مینهی مر این تدبیر خود را و تصرّف خود را و قدرت خود را، پس چرا در معنی خانه جهان را و تدبیر عالم را قادری و صانعی و حکیمی نگویی و حاضر ندانی او را؟ این حکیم و این قادر مراتب نیکان و بدان را بدید میکند و مینماید، پس چنان کن که دل تو و ضمیر تو بپرد و احوال جهان مشاهده کند از بیرون سوی کالبد و باز در سینه رود و وی را باعث باشد تا بدان موضع رود. اگر نه غوّاصان بودندی در دریای سما و ارض نشان چرخ و بروج و طباع که دادی که »زویت لی الارض فرأیت مشارقها و مغاربها«، و »کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ« .
و عیسی بطارم چهارم قرار گرفت و ادریس تدریس را به فرادیس برد، و لیکن چو اغلب انبیا را علیهم السّلام عالمی که بیرون چرخ است خوشتر آمد فرمان آمد که همه از آن بیان کنید، یعنی چو آن سرای بقا آمد از بهر فنا کرا نکند. اکنون چیزی کنید تا خلاص یابید از زیر چرخ گردان و گردش از روزگار شما محو گردد و قرار یابید بدار القرار و دارالسّلام
و اللّه اعلم.
یعنی آدم دل زمین آمد و صاف عالم آمد و ازین قِبَل آدم را صفی گفت. اگر چه مقرّبانِ حواس خمس چون فرشتگان با جبرئیلِ عقل بر فلکِ سر و آسمانِ دماغ جا گرفتهاند، ولکن تبعاند مر دل را که وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ . از گوشت دلی آفریدند و آن را مرکز دل حقیقی کردند و هر موضعی از اجزا چاکران روح بنشستند زیرا که جای شاه دگر باشد و جای سپاهسالار و لشگر دگر باشد.
و این دل با لشکر خود تا شرق و غرب میرود و نعمای اللّه را مشاهده میکند و میبیند و همه چیز او را معلوم میشود، چنانک میگویند که دلت کجاست که اینجا نیست. و چون معلوم شد همه چیز او را فرمان آید به جبرئیل عقل که بر او آید نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ .
اکنون آن دل که به مشرق و به مغرب رود و همه چیز را ببیند آن غیب باشد و جبرئیل غیب باشد، لاجرم ایشان هم در آن عالم آشنا باشند.
اکنون هوش من جبرئیلوار در لوح محفوظ ساده نظر میکند تا چه نقش پدید آید و سررشته کدام مصلحت ظاهر شود. میبیند و پیغام فرشتگان حواس میرساند تا مسابقت نمایند بتنفیذ آن کار. نی نی سرایچه دنیایی کالبد را مدبران عقل و هوش آفریده است تا هر خللی که پدید آید آن را عمارت میکنند و متقاضیان گرسنگی و تشنگی را بفرستند که خلل پدید آمده است تا حواس در کار آید و دستافزار را در کار آرد به آب و خاک نان و نان خورش.
آخر این شهوات و این مزههای چشم و گوش و دماغ را و همه ذوقها را که بر گوشههای خوان کالبد آدمی دادهاند، این آشها را مدبّران ملایکه از سرای بهشت دست بدست کردهاند و این آشها را میفرستند، و دو فرشته بر هر خوان تن ایستادهاند و محافظت میکنند مر این ادب و ترتیب را بر این مایده؛ حوران از بهشت بر منظرها آمدند و نظاره میکنند تا ببینند که برین مایده کیست که با ادب است و ثنا میگوید و شکر میکند و کیست که سفیه است و غارتکننده است و بر فال ریزنده است و دست در کاسه کسی دیگر کننده است.
و این چه عجب است، اگر تو در خانه خود خاشاکی را غایب بینی و درِ خانه را گشاده یابی، گویی که این را که بُرد و آن را که آورد؟ عجب! خس و خاشاک خانه تو را کسی میباید تا بیارد و ببرد. ملک آسمان و زمین و چندین خلقان و احوال ایشان کم از خاشاکِ خانه تو آمد که آن را کسی نباید که چیزها بیارد و ببرد؟ تو چندین نام مینهی مر این تدبیر خود را و تصرّف خود را و قدرت خود را، پس چرا در معنی خانه جهان را و تدبیر عالم را قادری و صانعی و حکیمی نگویی و حاضر ندانی او را؟ این حکیم و این قادر مراتب نیکان و بدان را بدید میکند و مینماید، پس چنان کن که دل تو و ضمیر تو بپرد و احوال جهان مشاهده کند از بیرون سوی کالبد و باز در سینه رود و وی را باعث باشد تا بدان موضع رود. اگر نه غوّاصان بودندی در دریای سما و ارض نشان چرخ و بروج و طباع که دادی که »زویت لی الارض فرأیت مشارقها و مغاربها«، و »کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ« .
و عیسی بطارم چهارم قرار گرفت و ادریس تدریس را به فرادیس برد، و لیکن چو اغلب انبیا را علیهم السّلام عالمی که بیرون چرخ است خوشتر آمد فرمان آمد که همه از آن بیان کنید، یعنی چو آن سرای بقا آمد از بهر فنا کرا نکند. اکنون چیزی کنید تا خلاص یابید از زیر چرخ گردان و گردش از روزگار شما محو گردد و قرار یابید بدار القرار و دارالسّلام
و اللّه اعلم.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فصل ۲۶
گوهر بعدی:فصل ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.