هوش مصنوعی: در این متن، شرح نبردی بین مردم نشابور و طوس در زمان قدیم آمده است. احمد علی نوشتگین، فرمانده‌ی شجاع نشابوری، با تدبیر نظامی و استفاده از تاکتیک‌های جنگی مانند کمین، موفق می‌شود لشکر طوس را شکست دهد. طوسیان که قصد غارت نشابور را داشتند، با مقاومت شدید مواجه شده و بسیاری از آنان کشته یا اسیر می‌شوند. پس از نبرد، احمد علی نوشتگین به عنوان قهرمان شناخته شده و امیر از او رضایت دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل صحنه‌های خشونت‌آمیز و توصیف نبرد و کشتار است که ممکن است برای مخاطبان جوان نامناسب باشد. همچنین، استفاده از زبان قدیمی و ساختار پیچیده‌ی متون کلاسیک، درک آن را برای سنین پایین دشوار می‌کند.

بخش ۱۳ - جنگ نشابوریان و طوسیان

و روز پنجشنبه بیست و پنجم شوّال از نشابور مبشّران‌ رسیدند با نامه‌ها از آن احمد علی نوشتگین و شحنه‌ که: «میان نشابوریان و طوسیان تعصّب‌ بوده است‌ از قدیم الدّهر باز و چون سوری قصد حضرت‌ کرد و برفت، آن مخاذیل‌ فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند و از اتّفاق احمد علی نوشتگین از کرمان براه تون‌ بهزیمت آنجا آمده بود و از خجالت آنجا مقام کرده و سوی او نامه رفته تا بدرگاه بازآید. پیش تا برفت‌، این مخاذیل بنشابور آمدند و احمد مردی بود مبارز و سالاریها کرده و در سواری و چوگان و طبطاب‌ یگانه روزگار بود، پس بساخت پذیره شدن‌ [را] طوسیان از راه بژ خرو و پشنقان‌ و خالنجوی‌ درآمدند، بسیار مردم، بیشتر پیاده و بی‌نظام که سالارشان مقدّمی بودی تا رودی از مدبران‌ بقایای عبد الرزاقیان‌، و با بانگ و شغب‌ و خروش میآمدند دوان و پویان، راست چنانکه گویی کاروان سرایهای نشابور همه در گشاده است و شهر بی‌مانع و منازع تا گاوان طوس‌ خویشتن را بر کار کنند و بار کنند و بازگردند. احمد علی نوشتگین آن شیرمرد چون برین واقف شد و ایشان را دید تعبیه گسسته‌، قوم خویشتن را گفت:
بدیدم، اینها بپای خویش بگورستان آمده‌اند. مثالهای مرا نگاه دارید و شتاب مکنید.
گفتند: فرمان امیر راست و ما فرمان برداریم. و مردم عامّه و غوغا را که افزون از بیست هزار بود با سلاح و چوب و سنگ، گفت: تا از جایهای خویش زینهار که مجنبید و مرا بنعره یاری دهید، که اگر از شما فوجی بی‌بصیرت پیش رود، طوسیان دست یابند و دل نشابوریان بشکند، اگر تنی چند از عامّه ما شکسته شود. گفتند: چنین کنیم. و بر جای ببودند و نعره برآوردند، گفتی روز رستخیز است.
احمد سواری سیصد را پوشیده در کمین بداشت در دیوار بستها و ایشان را گفت: ساخته و هشیار می‌باشید و گوش بمن دارید که چون طوسیان تنگ در رسند، من پذیره خواهم شد و یک زمان‌ دست آویزی‌ بکرد، پس پشت داد و بهزیمت برگشت‌ تا مدبران حریص‌تر درآیند و پندارند که من بهزیمت برفتم و من ایشان را خوش خوش‌ میآورم تا از شما بگذرند، چون بگذشتند برگردم و پای افشارم‌ ؛ چون جنگ سخت شود و شما بوق و طبل و نعره نیشابوریان بشنوید، کمینها برگشایید ونصرت از ایزد، عزّ ذکره‌، باشد، که چنان دانم بدین تدبیر راست که کردم، ما را ظفر باشد. گفتند: چنین کنیم. و احمد از کمین‌گاه بازگشت و دور بازآمد تا آن صحرا که گذاره‌ میدان عبد الرّزاق است و پیاده و سوار خویش تعبیه کرد میمنه و میسره و قلب و جناحها و ساقیه‌، و سواری پنجاه نیک اسبه‌ بر مقدّمه، و طلیعه‌ فرستاد و آواز تکبیر و قرآن خوانان برآمد، و در شهر هزاهزی عظیم‌ بود. طوسیان نزدیک نماز پیشین دررسیدند سخت بسیار مردم چون مور و ملخ. و از جمله ایشان سواری سیصد از هر دستی و پیاده‌یی پنج شش هزار با سلاح بگشت و بشتاب درآمد و دیگر بایستادند. احمد آهسته پیش رفت با سواری چهارصد و پیاده‌یی دو هزار و از آنجا که کمین ساخته بود بگذشت، یافت مقدّمه خویش را با طلیعه ایشان جنگی قوی پیش گرفته‌، پس هر دو لشکر جنگ پیوستند جنگی صعب و کاری ریشاریش‌ و یک زمان‌ بداشت و چند تن از هر دو جانب کشته شدند و مجروح را اندازه نبود و طوسیان را مدد میآمد.
احمد مثال داد پیادگان خویش را- و با ایشان نهاده بود- تا تن بازپس دادند و خوش خوش می‌بازگشتند. و طوسیان چون بر آن جمله دیدند، دلیرتر درمیآمدند و احمد جنگ میکرد و بازپس میرفت تا دانست که از کمین‌گاه بگذشت دوری‌، پس ثباتی کرد قویتر. پس سواران آسوده و پیادگان که ایستانیده بود در ساقه بدو پیوستند و جنگ سخت‌تر شد، فرمود تا بیکبار بوقها و طبلها بزدند و مردم عامّ و غوغا بیک بار خروشی بکردند، چنانکه گفتی زمین بدرید، و سواران آسوده‌ از کمینها برآمدند و بوق بزدند و بانگ دار و گیر برآمد و طوسیان را از پیش و پس گرفتند و نظام بگسست‌ و درهم افتادند و متحیّر گشتند و هزیمت شدند و خویشتن را بر دیگران زدند که میآمدند و بیش‌ کس مر کس را نایستاد، و نشابوریان با دلهای قوی در دم ایشان نشستند و از ایشان چندان بکشتند که آنرا حدّ و اندازه نبود، که از صعبی هزیمت‌ و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی، در آن رزان‌ و باغها افگندند خویشتن را سلاحها بینداخته‌ . و نشابوریان به رز و باغ میشدند و مردان را ریش میگرفتند و بیرون میکشیدند و سرشان می‌بریدند، چنانکه بدیدند که پنج و شش زن در باغهای پایان‌ بیست و اند مرد را از طوسیان پیش کرده بودند و سیلی میزدند. و احمد علی نوشتگین‌ با سواران خیاره‌تر بر اثر آن مخاذیل تا خالنجوی سه فرسنگ شهر برفت و بسیار از ایشان بکشتند و بسیار بگرفتند و از آنجا مظفّر و منصور با غنیمت و ستور و سلاح بسیار نماز شام را بشهر بازآمدند. و دیگر روز فرمود تا دارها بزدند و بسیار از طوسیان را آنجا کشیدند و سرهای دیگر کشتگان گرد کردند و بپایان دارها بنهادند. و گروهی را که مستضعف‌ بودند رها کردند. و حشمتی بزرگ افتاد که بیش‌ طوسیان سوی نشابوریان نیارستند نگریست.» و امیر، رضی اللّه عنه، بدین حدیث که احمد کرد از وی خشنود گشت و بدین سبب زشت نامی هزیمت کرمان از وی بیفتاد.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - بازگشت رسولان حضرتی
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - هزیمت لشکر کرمان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.