هوش مصنوعی: نامه‌ای از وزیر به امیر رسید که در آن گزارش پیشرفت کارها و اقدامات انجام‌شده در شهرها و لشکرکشی‌ها ارائه شده بود. وزیر پیشنهاد کرد که امیر پس از نوروز به هرات بیاید تا کارها سامان یابد و سپس به مرو برود تا فتنه‌ها را بخواباند. اما امیر در پاسخ گفت که قصد رفتن به غزنین را دارد و معتقد است که خراسان پر از لشکر است و نیازی به حضور او در هرات نیست. بونصر نیز معتقد بود که تدبیر وزیر درست است اما امیر نمی‌شنود و اصرار دارد به غزنین برود.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم سیاسی و تاریخی است که برای درک آن نیاز به دانش پایه‌ای از تاریخ و سیاست دارد. همچنین، زبان متن کمی پیچیده و ادبی است که ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد.

بخش ۴۷ - مکاتبت وزیر و امیر

و روز سه‌شنبه سلخ‌ جمادی الأخری‌ نامه‌های وزیر رسید. نبشته بود که «بنده کارها بجدّ پیش گرفته است و عمّال شهرها را که خوانده بود میآیند و مالها ستده میآید. و حاجب بزرگ و لشکرها بهرات رسیدند. بوسهل علی نائب عارض عرض باستقصا میکند پیش بنده و سیم میدهد. چون کار لشکر ساخته شود و روی بمخالفان آرند، بنده تدبیر راست پیش ایشان نهد و جهد بندگی‌ بجای آورد. امید دارد بفضل ایزد، عزّ ذکره، که مرادها حاصل شود. و بنده را صواب آن مینماید که خداوند بهرات آید، پس از آنکه نوروز بگذرد و تابستان اینجا مقام کند که کارها ساخته‌ است، بحدیث علف و جز آن هیچ دل مشغولی نباشد، تا بنده بمرو رود و حاجب بزرگ با لشکری روی بمخالفان نهد و از همه جوانب قوی دل باشد و این فتنه را بنشانده آید و کار ری و جبال نیز که بپیچیده‌ است راست شود و خداوند فارغ دل گردد.»
امیر جواب فرمود که «خواجه خلیفه ماست بخراسان، و مرو و دیگر شهرها همه پر لشکر است؛ بحاضری‌ ما بهرات چه حاجت است؟ ما سوی غزنین خواهیم رفت که صواب این است. و پسران علی تگین بر راه راست آمدند، بجانب بلخ و تخارستان هیچ دل مشغولی‌ نیست. و فرزند عزیز مودود و سپاه سالار علی آنجااند، اگر بزیادت لشکر حاجت آید، از ایشان بباید خواست.» این جوابها برین جمله برفت.
و از بونصر شنیدم که گفت «تدبیر راست این است که این وزیر بکرد، امّا امیر نمیشنود، و ناچار بغزنین خواهد رفت که آرزوی غزنین خاسته است. و غزنین از وی نمیستانند، سبحان اللّه! او را بهرات یا بمرو یا بنشابور می‌باید رفت و یک دو سال بخراسان نشست تا مگر این فتنه بزرگ بنشیند. و بچند دفعت بامیر آنچه وزیر سوی من نبشت، و بی حشمت‌تر هم نبشته بود، نیز عرضه کردم، هیچ سود نداشت. و ایزد را، سبحانه و تعالی‌ خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد .»
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۶ - باز آمدن عراقی معزول به درگاه
گوهر بعدی:بخش ۴۸ - خلوت امیر و وزیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.