۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵

اول از خود بری توانم شد
پس تو را مشتری توانم شد

بر سر تیغ عشق سر بنهم
گر پیت سرسری توانم شد

عشق تو چون خلاف مذهب‌هاست
خصم مذهب‌گری توانم شد

تا به اسلام عشق تو برسم
بندهٔ کافری توانم شد

جان من تا ز توست آن جایی
من کجا ایدری توانم شد

یار چون لشکری شود من نیز
بر پیش لشکری توانم شد

گفت خاقانی از خدا برهم
گر ز عشق بری توانم شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.