هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی، شاعر بزرگ ایرانی، بیانگر درد و رنج ناشی از فراق و عشق نافرجام است. شاعر از جدایی و دوری از معشوق سخن می‌گوید و احساسات عمیق خود را از طریق تصاویر شاعرانه و استعارات زیبا بیان می‌کند. او از عشق بی‌پاسخ، رنج هجران، و ناامیدی از وصال سخن می‌گوید و در عین حال، به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارات و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۳۶

فراقت ز خون‌ریز من در نماند
سر کویت از لاف زن در نماند

من ار باشم ار نه سگ آستانت
ز هندوی گژمژ سخن درنماند

تو گر خواهی و گرنه میدان عشقت
ز رندان لشکر شکن درنماند

در آویزش زلفت آویخت جانم
که صید از نگون‌سر شدن درنماند

دل از هشت باغ رخت درنیاید
هم از چار دیوار تن درنماند

رخت را به پیوند چشمم چه حاجت
که شمع بهشت از لگن درنماند

ز خون چو من خاکیی دست درکش
که هجران خود از کار من درنماند

چو در بیشهٔ روزگار افتد آتش
چو من مرغی از بابزندر نماند

غم دل مخور کو غم تو ندارد
دل از روزی خویشتن درنماند

به خون ریز خاقانی اندیشه کم کن
که ایام ازین انجمن درنماند
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.