۳۶۲ بار خوانده شده
دردا که دل نماند و بر او نام درد ماند
وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند
بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسید
یک نیمه زو سیاه و دگر نیمه زرد ماند
بر نخل بخت و گلبن امیدم ای دریغ
خار بلا بماند، نه خرما نه ورد ماند
عمرم بشد به پای شب و روز و غم گذاشت
موکب دو اسبه رفت و همه راهگرد ماند
دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت
یک لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند
گردون نبرد ساخت به خونریز با دلم
در دیده خون دل ز نشان نبرد ماند
خاقانیا چه ماند تو را کاندهش خوری؟
کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وز یار یادگار دلم یاد کرد ماند
بر شاخ عمر برق گذشت و خزان رسید
یک نیمه زو سیاه و دگر نیمه زرد ماند
بر نخل بخت و گلبن امیدم ای دریغ
خار بلا بماند، نه خرما نه ورد ماند
عمرم بشد به پای شب و روز و غم گذاشت
موکب دو اسبه رفت و همه راهگرد ماند
دل نقشی از مراد چو موم از نگین گرفت
یک لحظه جفت بود و همه عمر فرد ماند
گردون نبرد ساخت به خونریز با دلم
در دیده خون دل ز نشان نبرد ماند
خاقانیا چه ماند تو را کاندهش خوری؟
کانده دلت بخورد و جگر نیم خورد ماند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸ - این قصیدهٔ را در جواب امام مجد الدین سروده و به مدح شاه اخستان پایان داده است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰ - در شکایت از روزگار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.