هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از زیباییهای معشوق، مانند لبهای غنچهای و موهای مشکین، سخن میگوید و خود را در برابر این زیبایی کوچک و بیارزش میبیند. شاعر همچنین از درد عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید و خود را به عنوان عاشقی فداکار و وفادار معرفی میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد تا به طور کامل درک شود.
شمارهٔ ۱۰۴ - مطلع پنجم
ای عندلیب جانها طاووس بسته زیور
بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر
ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم
سوزن شکاف غمزهت سوسن نمای عبهر
ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش
بیمار دو لب تو در زهر خنده شکر
نوشین مفرح آن لب جو سنگ خال مشکین
مشکین جو تو دیدم با جو شدم برابر
تو میخوری به مجلس بر خاک جرعه ریزی
من خاک خاک باشم کز جرعه یابم افسر
پیشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بینم
برچینمش به مژگان سازم سرشک احمر
گر باده مینگیرم بر من مگیر جانا
من خون خورم نه باده، من غم کشم نه ساغر
ز آن آب آذر آسا ز آن سان همی هراسم
کز آب، سگ گزیده، شیر سیه ز آذر
خاقانی آمد از جان چون حلقه بر در تو
بیپا و سر چو حلقه حلقه به گوش چون در
تو شاه نیکوانی تاج تو زلف مشکین
مانا که چتر سلطان سایهت فکنده بر سر
هست اعشی عرب را از من سرشک خجلت
چون سیف ذوالیزن را از سیف دین مظفر
از چار و هفت گیتی سلطان خلاصه آمد
مختار چار ملت سردار هفت کشور
افسر خدای خسرو کشور گشای رستم
ملکت طراز عادل ملت فروز داور
بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر
ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم
سوزن شکاف غمزهت سوسن نمای عبهر
ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش
بیمار دو لب تو در زهر خنده شکر
نوشین مفرح آن لب جو سنگ خال مشکین
مشکین جو تو دیدم با جو شدم برابر
تو میخوری به مجلس بر خاک جرعه ریزی
من خاک خاک باشم کز جرعه یابم افسر
پیشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بینم
برچینمش به مژگان سازم سرشک احمر
گر باده مینگیرم بر من مگیر جانا
من خون خورم نه باده، من غم کشم نه ساغر
ز آن آب آذر آسا ز آن سان همی هراسم
کز آب، سگ گزیده، شیر سیه ز آذر
خاقانی آمد از جان چون حلقه بر در تو
بیپا و سر چو حلقه حلقه به گوش چون در
تو شاه نیکوانی تاج تو زلف مشکین
مانا که چتر سلطان سایهت فکنده بر سر
هست اعشی عرب را از من سرشک خجلت
چون سیف ذوالیزن را از سیف دین مظفر
از چار و هفت گیتی سلطان خلاصه آمد
مختار چار ملت سردار هفت کشور
افسر خدای خسرو کشور گشای رستم
ملکت طراز عادل ملت فروز داور
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳ - مطلع چهارم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵ - قصیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.