هوش مصنوعی: شاعر در این متن از روزگار خوش گذشته و یار وفادار خود یاد می‌کند که با چشم بد و حوادث ناگوار از دست رفته است. او از غم و اندوهی که بر او وارد شده سخن می‌گوید و به یاد روزهایی می‌افتد که در کنار یار خود شاد و خوشبخت بود. شاعر همچنین از رازداری و وفاداری یار خود یاد می‌کند و افسوس می‌خورد که دیگر آن روزهای خوش بازنمی‌گردند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند غم، اندوه و از دست دادن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

شمارهٔ ۱۴۱ - باز هم در مرثیهٔ خانوادهٔ خویش

بس وفا پرورد یاری داشتم
بس به راحت روزگاری داشتم

چشم بد دریافت کارم تیره کرد
گرنه روشن روی کاری داشتم

از لب و دندان من بدرود باد
خوان آن سلوت که باری داشتم

گنج دولت می‌شمردم لاجرم
در هر انگشتی شماری داشتم

خنده در لب گوئی اهلی داشتی
گریه در بر گویم آری داشتم

من نبودم بی‌دل و یار این چنین
هم دلی هم یار غاری داشتم

آن نه یار آن یادگار عمر
بس به آئین یادگاری داشتم

راز من بیگانه کس نشنیده بود
کاشنا دل رازداری داشتم

هرگز از هیچ اندهم انده نبود
کز جهان انده گساری داشتم

انده آن خوردم که بایستی مرا
کاندر انده اختیاری داشتم

آن دل دل کو که در میدان لهو
از طرب دلدل سواری داشتم

پیش کز بختم خزان غم رسید
هم به باغ دل بهاری داشتم

بارم انده ریخت بیخم غم شکست
گرنه باری بیخ و باری داشتم

نی بدم آتش ز من در من فتاد
کاندرون دل شراری داشتم

کس مرا باور ندارد کز نخست
کار ساز و ساز کاری داشتم

من ز بی‌یاری چو در خود بنگرم
هم نپندارم که یاری داشتم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از روزگار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲ - در حماسه و نکوهش حسودان و سخنی در حکمت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.