هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج عشق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که عشق باعث از دست دادن عقل و آرامش شده است. او از ظلم و جفای معشوق گله می‌کند و می‌گوید که هیچ تصویری از معشوق در ذهنش نمی‌آید و این نیز از بدی روزگار است. شاعر احساس می‌کند که معشوق با او بی‌رحم است و این جفا بی‌شمار است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج عشق و جفای معشوق نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا بتوان آن را به درستی درک کرد.

غزل شمارهٔ ۲۷

یارب چه بلا که عشق یارست
زو عقل به درد و جان فکارست

دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست

گر جان منست ازو به جانم
من هیچ ندانم این چکارست

ناید بر من خیال او هیچ
وین هم ز خلاف روزگارست

کارم چو نگار نیست با او
زان بر رخ من ز خون نگارست

زو هیچ شمار برنگیرم
زیرا که جفاش بی‌شمارست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.