هوش مصنوعی: این متن به بیان عشق و غم ناشی از هجران می‌پردازد. شاعر عشق را حقیقتی می‌داند که در دل جای دارد و همه عشق‌های دیگر را در برابر آن فسانه می‌خواند. او از درد هجران و غم دل سخن می‌گوید و از یار یگانه‌اش یاد می‌کند. متن با پندی دوستانه به پایان می‌رسد که غم را برای دوستان تحمل کنیم.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم تصوف ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹

هرکس که غم ترا فسانه‌ست
دستخوش آفت زمانه‌ست

هرکس که غم ترا میان بست
از عیش زمانه بر کرانه‌ست

تو یار یگانه‌ای و بایست
یار تو که همچو تو یگانه‌ست

عشق تو حقیقت است ای جان
معلوم دلی و در میانه‌ست

در عشق تو صوفی‌ایم و ما را
دیگر همه عشقها فسانه‌ست

ما را دل پر غمست و گو باش
اندی که دل تو شادمانه‌ست

درد دل ما ز هجر خود پرس
هجران تو از میان خانه‌ست

دارم سخنی هم از تو با تو
مقصود تویی سخن بهانه‌ست

به زین غم کار دوستان خور
وین پند شنو که دوستانه‌ست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.