هوش مصنوعی: این متن شعری است که به ستایش قدرت، حکمت و عدالت یک پادشاه یا حاکم الهی می‌پردازد. شاعر از عناصر طبیعی مانند آب، خاک، هوا و آتش استفاده می‌کند تا نشان دهد که همه چیز در جهان تحت تأثیر وجود انسان است. او همچنین به قدرت و تدبیر پادشاه اشاره می‌کند و او را با شخصیت‌های تاریخی و اساطیری مانند سلیمان و عیسی مقایسه می‌کند. شاعر از زبان استعاری و پیچیده برای بیان مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی استفاده می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن از زبان استعاری و پیچیده‌ای استفاده می‌کند که درک آن نیاز به دانش ادبی و فلسفی دارد. مفاهیم عمیق و انتزاعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و اساطیری ممکن است برای افراد بدون پیشینه‌ی فرهنگی و ادبی مناسب، دشوار باشد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در مدح خاتون معظم صفوةالدین مریم گوید

هرچه زاب و آتش و خاک و هوای عالمست
راستی باید طفیل آب و خاک آدمست

باز هر کاندر دوام خیر کلی دست او
بر بنی آدم قوی‌تر بهترین عالمست

گر کسی تعیین کند کان کیست ورنه باک نیست
معنیی دارد مبین گر به صورت مبهمست

عیسی اندر آسمان هم داند ار خواهی بپرس
تات گوید کاین سخن در صفوةالدین مریمست

پادشا سیرت خداوندی که در تدبیر ملک
هرچه رای اوست رای پادشاه اعظمست

آنکه در انگشت تدبیر سلیمان دوم
مشورتهای صوابش را خواص خاتمست

ای از آن برتر که در طی زبان آید ثنات
طوطی معنی منم وینک زبانم ابکمست

حرف را چون حلقه بر در بسته‌ای پس ای عجب
من چگویم چون لغتها از حروف معجمست

ابجد نعمت تو حاصل زان دبیرستان شود
کاوستادش علم الانسان ما لم یعلمست

گر به خاطر در نگنجد مدح تو نشگفت ازآنک
هرچه عقلش در تواند یافت از قدرت کمست

قدرت اندیشه بر قدر تو شکلی مشکلست
دیدن خورشید بر خفاش کاری معظمست

مسند قدر تو تن در حیز امکان نداد
زان تاسف آسمان اندر لباس ماتمست

خواستم گفت آسمانی رفعتت، گفتا مگو
کاسمان از جملهٔ اقطاع ما یک طارمست

تو در آن اندازه‌ای از کبریا کاندر وجود
هیچ‌کس را دست بر نتوان نهادن کو همست

باد را در شارع حکمت شتابی دایمست
خاک را از فضلهٔ حلمت اساسی محکمست

ایمنی با سدهٔ جاهت چو دمسازی گرفت
فتنه را گفتند کایمان تازه کن کاخر دمست

تا در انعام تو بر آفرینش باز شد
آز را پیوسته در با بی‌نیازی درهمست

فتح باب دست تو شکلیست کز تاثیر او
دود آتش را میان چو ابر نیسان پر نمست

موج شادی می‌زند جان جهانی از کفت
اینت غم گر کان و دریا را از آن شادی غمست

سعد اکبر کیست کاندر یک دو گز مقنع ترا
آن سعادتهای دنیاوی و دینی مدغمست

کز ورای بیخ گردون ده یکی زان خاصیت
مشتری را در صد و سی گز عمامه معلمست

تا که از دوران دایم و زخم سقف فلک
با چراغ صبح اشهب دود شام ادهمست

آتش جود ترا کز دود منت فارغست
آن سعادت باد هیزمکش که بیرون زین خمست

می‌نیارم گفت خرم باد عیدت، گو چرا
زانکه خود عید دو گیتی از وجودت خرمست

رایت عز تو بر بام بقا تا در گذر
طرهٔ شب نیزهٔ فوج زمان را پر چمست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح کمال‌الدین محمود خال
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح جلال‌الدین احمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.