هوش مصنوعی: این متن شعری است که در مدح و ستایش یک پادشاه یا حاکم قدرتمند و عادل سروده شده است. شاعر از عدالت، شجاعت، سخاوت و هنرهای این حاکم تمجید می‌کند و او را به عنوان نماد قدرت و عدالت در دوران خود معرفی می‌نماید. همچنین، به دو شاهزاده که از این حاکم برخاسته‌اند و دارای ویژگی‌های برجسته‌ای هستند، اشاره می‌شود. در پایان، شاعر ابراز امیدواری می‌کند که این حاکم همواره در اوج قدرت و عدالت باقی بماند.
رده سنی: 16+ این متن به دلیل استفاده از زبان ادبی و پیچیده، واژگان تاریخی و مفاهیم عمیق مرتبط با قدرت و عدالت، برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، درک کامل مفاهیم و تمجیدهای موجود در متن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و تاریخ دارد، که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷

زهی بقای تو دوران ملک را مفخر
خهی لقای تو بستان عدل را زیور

به بارگاه تو حاجب هزار چون خاقان
به بزم‌گاه تو چاکر هزار چون قیصر

ز امن داشته عزم تو پیش خوف سنان
ز عدل ساخته حزم تو پیش ظلم سپر

زبان تیغ تو پیوسته در دهان عدو
سنان رمح تو همواره در دل کافر

به احتشام تو بنیاد جود آبادان
به احترام تو آثار بخل زیر و زبر

کشیده رخت تو خورشید بر نطاق حمل
نهاده تخت تو افضال بر بساط قمر

ز وصف حلم تو باشد بیان من قاصر
ز نعت عدل تو گردد زبان من مضطر

ز ناچخ تو شود گاه خشم شیر نهان
ز خنجر تو کند وقت کینه ببر حذر

شرف به لطف همی پرورد ترا در ملک
هنر به ناز همی پرورد ترا در بر

دو شاهزاده که هستند از این درخت سخا
مبارک و هنری کامران و نام‌آور

گزیده سیف‌الدین اختیار ملک و شرف
ستوده عزالدین آن افتخار عدل و هنر

اسیر ناچخ این گشته ژنده پیلی مست
مطیع خنجر آن گشته شرزه شیری نر

سزد ز پیکر خورشید چتر آنرا طوق
رسد ز شهپر سیمرغ تیر این را پر

سخای این شده ایام عدل را قانون
عطای آن شده فرزند جود را مادر

رفیع همت این کرده با ستاره قران
بدیع دولت آن گشته در زمانه سمر

مثال ملکت این فخر ملکت سلجوق
نشان دولت آن تاج دولت سنجر

کمال یافت به دوران ملک این دیهیم
شرف گرفت به اقبال عدل آن افسر

به وقت کینه قضا در غلاف این ناچخ
به گاه حمله قدر در نیام آن خنجر

همیشه در شرف ملک شادمان بادند
غلام‌وار کمر بسته پیش تخت پدر

خدایگانا امید داشت بنده همی
که در ثنای تو بر سروران شود سرور

به بارگاه تو هر روز پیشتر گردد
کنون به رسم رسن تاب می‌شود پس‌تر

ز دخل نیست منالی و خرج او بی‌حد
ز نفع نیست نشانی و وام او بی‌مر

اگر چنانکه دهد شهریار دستوری
غلام‌وار دهد بوسه آستانهٔ در

به سوی خانه گراید زبان شکر و ثنا
به باد ملک خداوند کرده دایم‌تر
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.