هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از بزرگی و حکمت یک شخصیت برجسته سخن میگوید و از او درخواست کمک و حمایت میکند. شاعر همچنین به مشکلات و سختیهای زمانه اشاره میکند و از شخصیت مورد نظر میخواهد که به او کمک کند تا از این مشکلات رهایی یابد. در پایان، شاعر از شخصیت مورد نظر میخواهد که به او باده بدهد تا از غم و اندوه رهایی یابد.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم پیچیدهای مانند انتقاد اجتماعی، درخواست کمک و مدح و ستایش است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف باده ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح سلطان فیروز شاه
ای بهمت برتر از چرخ اثیر
وز بزرگی دین یزدان را نصیر
برده حکمت گوی از باد صبا
کرده دستت دست برابر مطیر
ای جوان بختی که مثل و شبه تو
کس نیابد در خم گردون پیر
بنده امشب با جمالالدین خطیب
آن به رای و کلک چون خورشید و تیر
عزم آندارد که خود را یک نفس
باز دارد از قلیل و از کثیر
دیگکی چونان که دانی پخته است
همچو دیگر کارهای ما حقیر
خانهای ایمنتر از بیت حرام
شاهدی نیکوتر از بدر منیر
تا به اکنون چیز لیزی داشتم
زانکه در عشرت نباشد زو گزیر
از ترشرویی و تاریکی که بود
چون جفای عصر و چون درد عصیر
گاو دوشای طربمان این زمان
خشک کرد از خشک سال فاقه شیر
یک صراحی بادهمان ده بیش نه
ور دو باشد اینت کاری بینظیر
تلخ همچون عیش بدخواه ملک
تیره نی چون روی بدگویی وزیر
از صفا و راستی چون عدل و عقل
وز خوشی و روشنی جان و ضمیر
رنگ او یا لعل چون شاخ بقم
ورنه باری زرد چون برگ زریر
گر فرستی ای بسا شکراکه من
از تو گویم با صغیر و با کبیر
ورنه فردا دست ما و دامنت
کای مسلمانان از این کافر نفیر
انوری بیخردگیها میکند
تو بزرگی کن برو خرده مگیر
وز بزرگی دین یزدان را نصیر
برده حکمت گوی از باد صبا
کرده دستت دست برابر مطیر
ای جوان بختی که مثل و شبه تو
کس نیابد در خم گردون پیر
بنده امشب با جمالالدین خطیب
آن به رای و کلک چون خورشید و تیر
عزم آندارد که خود را یک نفس
باز دارد از قلیل و از کثیر
دیگکی چونان که دانی پخته است
همچو دیگر کارهای ما حقیر
خانهای ایمنتر از بیت حرام
شاهدی نیکوتر از بدر منیر
تا به اکنون چیز لیزی داشتم
زانکه در عشرت نباشد زو گزیر
از ترشرویی و تاریکی که بود
چون جفای عصر و چون درد عصیر
گاو دوشای طربمان این زمان
خشک کرد از خشک سال فاقه شیر
یک صراحی بادهمان ده بیش نه
ور دو باشد اینت کاری بینظیر
تلخ همچون عیش بدخواه ملک
تیره نی چون روی بدگویی وزیر
از صفا و راستی چون عدل و عقل
وز خوشی و روشنی جان و ضمیر
رنگ او یا لعل چون شاخ بقم
ورنه باری زرد چون برگ زریر
گر فرستی ای بسا شکراکه من
از تو گویم با صغیر و با کبیر
ورنه فردا دست ما و دامنت
کای مسلمانان از این کافر نفیر
انوری بیخردگیها میکند
تو بزرگی کن برو خرده مگیر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در مدح امیر شمسالدین اغلبک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.