هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به توصیف قدرت، عظمت و عدالت یک شخصیت یا موجودیت میپردازد. شاعر از عناصر طبیعت مانند باد، آتش، آسمان و زمین برای بیان ویژگیهای برجسته این شخصیت استفاده میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند عدالت، قدرت، حکمت و تقدیر اشاره میشود.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعری پیچیده، استعارههای عمیق و مفاهیم فلسفی، برای مخاطبانی مناسب است که توانایی درک و تحلیل متون ادبی پیچیده را دارند. همچنین، برخی مفاهیم مانند تقدیر و عدالت ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشند.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در ستایش اسب صاحب ناصر الدین و تخلص به مدح او
ای زرین نعل آهنین سم
ای سوسن گوش خیزران دم
ای باد صبا گرفته در گل
با آتش تو چو ساق هیزم
سیر تو به گرد خط ناورد
چون گرد سپهر سیر انجم
بر دامن کسوت بهیمهات
بربسته قضا خواص مردم
با نرمی حشوهای شانهات
برکنده قدر بروت قاقم
ره گم نکنی و در تحرک
چون گوی ز پای سر کنی گم
مضطر نشوی ز بستن نعل
دردی ندهی ز اول خم
وقت جو اگر ز عجلت طبع
بر گوشهٔ آسمان زنی سم
از بهر قضیم تو شود جو
در سنبلهٔ سپهر گندم
در خدمت داغ و طوق صاحب
بس تجربهات بیتعلم
آن عالم کبریا که عامست
چون رحمت ایزدش ترحم
وهم از پی کبریاش میرفت
تا غایت این رونده طارم
چون عاجز شد به طیره برگشت
یعنی که نمیکنم تبرم
زان پس خبرش نیافت آری
آنجا که برد پی تسنم
ای پایهٔ کبریات فارغ
از ننگ تصرف توهم
ای حکم ترا قضا پیاپی
وی امر ترا قدر دمادم
صدر تو به پایه تخت جمشید
اسب تو به سایه رخش رستم
با رای تو ذرهایست خورشید
با طبع تو قطرهایست قلزم
گردون به سر تو خورد سوگند
سر سبزی یافت از تراکم
بیدار نشد سپیدهدم تاش
رای تو نگفت لاتنم قم
فرمان ترا که باد نافذ
جایز شده بر قضا تقدم
عهد تو و در زمانه تقدیم
آب آمده وانگهی تیمم
با دست تو از ترشح ابر
دایم لب برق با تبسم
از لطف تو زاده نوش زنبور
وز عنف تو رسته نیش کژدم
فتنه نکند همی تجاسر
تا عدل تو میکند تجشم
از جملهٔ کاینات کانست
کز دست تو میکند تظلم
خالی نگذاشتست هرگز
ای عزم تو خالی از تلعثم
مدح تو ضمیری از تفکر
شکر تو زبانی از ترنم
تا شکر مزید نعمت آرد
بادی همه ساله در تنعم
تا حکم نه آسمان روانست
بر هفت زمین ترا تحکم
ای سوسن گوش خیزران دم
ای باد صبا گرفته در گل
با آتش تو چو ساق هیزم
سیر تو به گرد خط ناورد
چون گرد سپهر سیر انجم
بر دامن کسوت بهیمهات
بربسته قضا خواص مردم
با نرمی حشوهای شانهات
برکنده قدر بروت قاقم
ره گم نکنی و در تحرک
چون گوی ز پای سر کنی گم
مضطر نشوی ز بستن نعل
دردی ندهی ز اول خم
وقت جو اگر ز عجلت طبع
بر گوشهٔ آسمان زنی سم
از بهر قضیم تو شود جو
در سنبلهٔ سپهر گندم
در خدمت داغ و طوق صاحب
بس تجربهات بیتعلم
آن عالم کبریا که عامست
چون رحمت ایزدش ترحم
وهم از پی کبریاش میرفت
تا غایت این رونده طارم
چون عاجز شد به طیره برگشت
یعنی که نمیکنم تبرم
زان پس خبرش نیافت آری
آنجا که برد پی تسنم
ای پایهٔ کبریات فارغ
از ننگ تصرف توهم
ای حکم ترا قضا پیاپی
وی امر ترا قدر دمادم
صدر تو به پایه تخت جمشید
اسب تو به سایه رخش رستم
با رای تو ذرهایست خورشید
با طبع تو قطرهایست قلزم
گردون به سر تو خورد سوگند
سر سبزی یافت از تراکم
بیدار نشد سپیدهدم تاش
رای تو نگفت لاتنم قم
فرمان ترا که باد نافذ
جایز شده بر قضا تقدم
عهد تو و در زمانه تقدیم
آب آمده وانگهی تیمم
با دست تو از ترشح ابر
دایم لب برق با تبسم
از لطف تو زاده نوش زنبور
وز عنف تو رسته نیش کژدم
فتنه نکند همی تجاسر
تا عدل تو میکند تجشم
از جملهٔ کاینات کانست
کز دست تو میکند تظلم
خالی نگذاشتست هرگز
ای عزم تو خالی از تلعثم
مدح تو ضمیری از تفکر
شکر تو زبانی از ترنم
تا شکر مزید نعمت آرد
بادی همه ساله در تنعم
تا حکم نه آسمان روانست
بر هفت زمین ترا تحکم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح امیر ضیاء الدین مودود احمد عصمی و تهنیت او به تشریف سلطان
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح سلطان غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاهبن محمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.