۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۰

ای رخت خرم و دهانت خوش
وآن نظر کردن نهانت خوش

روش قد نازنینت خوب
شیوهٔ چشم ناتوانت خوش

وصل آن رخ به جان همی طلبم
به رخم در نگر که جانت خوش!

یارب، آن پرده کی براندازی؟
تا ببینیم جاودانت خوش

به دهن میوهٔ بهشتی تو
میوه شیرین و استخوانت خوش

چند گویی: زیان کنی از من؟
سود کی کردم؟ ای زیانت خوش

کی ببینیم تنگ چون کمرت؟
دست خود کرده در میانت خوش

باز ما را دلیست آشفته
با سر زلف دلستانت خوش

اوحدی را شبی ببینی تو
مرده بر خاک آستانت خوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.