هوش مصنوعی: در این متن، داستان شکار بهرام گور و مهارت‌های او در شکار و سواری توصیف شده است. بهرام گور با لشکری سرفراز به شکارگاه می‌رود و در آنجا با شیر و گور مواجه می‌شود. او با مهارت و شجاعت، این حیوانات را شکار می‌کند. سپس، در ادامه داستان، بهرام گور شترمرغ‌هایی را شکار می‌کند و مهارت‌های خود را به نمایش می‌گذارد. منذر و نعمان نیز از مهارت‌های او شگفت‌زده می‌شوند و او را تحسین می‌کنند. در نهایت، نقاشی‌ای از این شکارها بر روی حریر کشیده می‌شود و به یزدگرد فرستاده می‌شود.
رده سنی: 12+ این متن دارای محتوای ادبی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان زیر 12 سال پیچیده باشد. همچنین، صحنه‌های شکار و توصیف‌های دقیق از مهارت‌های جنگی ممکن است برای کودکان کوچک‌تر مناسب نباشد. با این حال، برای نوجوانان و بزرگسالان، این متن می‌تواند جذاب و آموزنده باشد.

بخش ۵

دگر هفته با لشکری سرفراز
به نخچیرگه رفت با یوز و باز

برابر ز کوهی یکی شیر دید
کجا پشت گوری همی بر درید

برآورد زاغ سیه را بزه
به تندی به شست سه‌پر زد گره

دل گور بردوخت با پشت شیر
پر از خون هژبر از بر و گور زیر

چو او گور و شیر دلاور بکشت
به ایوان خرامید تیغی به مشت

دگر هفته نعمان و منذر به راه
همی رفت با او به نخچیرگاه

بسی نامور برده از تازیان
کزیشان بدی راه سود و زیان

همی خواست منذر که بهرام گور
بدیشان نماید سواری و زور

شترمرغ دیدند جایی گله
دوان هر یکی چون هیونی یله

چو بهرام‌گور آن شترمرغ دید
به کردار باد هوا بردمید

کمان را بمالید خندان به چنگ
بزد بر کمر چار تیر خدنگ

یکایک همی راند اندر کمان
بدان تا سرآرد بریشان زمان

همی برشکافید پرشان به تیر
بدین سان زند مرد نخچیرگیر

به یک سوزن این زان فزون‌تر نبود
همان تیر زین تیر برتر نبود

برفت و بدید آنک بد نامدار
به یک موی‌بر بود زخم سوار

همی آفرین خواند منذر بدوی
همان نیزه‌داران پرخاشجوی

بدو گفت منذر که ای شهریار
بتو شادمانم چو گلبن به بار

مبادا که خم آورد ماه تو
وگر سست گردد کمرگاه تو

هم‌انگه چون منذر به ایوان رسید
ز بهرام رایش به کیوان رسید

فراوان مصور بجست از یمن
شدند این سران بر درش انجمن

بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر

سواری چو بهرام با یال و کفت
بلند اشتری زیر و زخمی شگفت

کمان مهره و شیر و آهو و گور
گشاده بر و چربه دستی به زور

شترمرغ و هامون و آن زخم تیر
ز قیر سیه تازه شد بر حریر

سواری برافگند زی شهریار
فرستاد نزدیک او آن نگار

فرستاده چون شد بر یزدگرد
همه لشکر آمد بران نامه گرد

همه نامداران فروماندند
به بهرام بر آفرین خواندند

وزان پس هنرها چو کردی به کار
همی تاختندی بر شهریار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴
گوهر بعدی:بخش ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.