هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از دل‌بستگی و غم‌هایش می‌نالد و از این که عشقش به او آسیب رسانده است. شاعر از دوستانش می‌خواهد که اگر قصد رفتن دارند، با او همدردی کنند. او از تغییر حالات خود و از دست دادن آرامش درونی سخن می‌گوید و از این که عشق او را به خاک سیاه نشانده است. در نهایت، شاعر از عشق به عنوان بلایی سخن می‌گوید که او را درگیر کرده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و غم‌های ناشی از آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۷۱۱

آنکه میخواست مرا بیدل و بی‌یار شده
زود بینم چو خودش عاشق و غمخوار شده

اثری هم بکند زود یقین، می‌دانم
گریه های شب این دیدهٔ بیدار شده

مددی نیست که دیگر به منش باز آرد
آن ز پیش من دل خسته به آزار شده

ای رفیقان سفر، گر سر رفتن دارید
همتی با من محبوس گرفتار شده

جان فدا کرده و چون باد هوا گشته سبک
دل به غم داده و چون خاک زمین خوار شده

از غم آن تن همچون سمن و روی چو گل
گل گیتی همه در دیدهٔ من خار شده

خرقه پوشیدنم از عشق چرا دارد باز؟
من بسوزانمش این خرقهٔ زنار شده

نظری بر من و بر درد من و زاری من
ای به هجران تو من زارتر از زار شده

کار عشق تو بلاییست نبینی آخر؟
اوحدی را چو من اندر سر این کار شده
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.