۲۸۶ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - وله نورالله قبره

مسلمانان، سلامت به، چو بتوانید، من گفتم
دل بیچارگان از خود مرنجانید، من گفتم

به مال و جاه چندینی نباید غره گردیدن
ز گرد این و آن دامن برافشانید، من گفتم

درین بستان، که دل بستید، اگرتان دسترس باشد
برای خود درخت نیک بنشانید، من گفتم

به گردد حال ازین سامان که می‌بینید و این آیین
شما هم حال‌ها برخود بگردانید، من گفتم

پی نام کسان رفتن به عیب انصاف چون باشد؟
نخستین نامهٔ خود را فرو خوانید، من گفتم

دل درماندگان خستن، خطا باشد، که هم در پی
شما نیز این چنین یک روز درمانید، من گفتم

حدیث اوحدی این بود و تدبیری که می‌داند
تمامست این قدر، باقی شما دانید، من گفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - وله طاب‌الله ثراه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - وله فی فضیلة الصبح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.