هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به نصیحت و پند اخلاقی میپردازد. شاعر از مخاطب میخواهد که از کارهای بد توبه کند و به راه درست بازگردد. او تأکید میکند که زندگی گذرا است و انسان باید از فرصتها استفاده کند و به جای دنبال کردن هوسها، به کارهای مفید بپردازد. شاعر همچنین به مخاطب یادآوری میکند که از مرگ غافل نباشد و به جای دنبال کردن دنیا، به حقیقت و معنویت توجه کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و توبه ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال سنگین و نامفهوم باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - وله نورالله مرقده
چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی
معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی
ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟
که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی
طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت
تو کز کلوخ حذر میکنی، چه مرد نبردی؟
خبر ز کردهٔ مردان شنیدهای به تواتر
مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی
گرت کند هوس روی سرخ، توبه کن از بد
که جز به توبه نشوید کسی ز روی تو زردی
گرفتمت که بکوبم بسی به پتک نصیحت
چه آلت از تو توان ساختن؟ که آهن سردی
تو از دو قطرهٔ آب آمدی پدید، وزین پس
چو باد مرگ جهد بر سرت دو دانهٔ گردی
درون دردکشان را ز سوز چاره نباشد
تو هیچ سوز نداری، مگر نه صاحب دردی؟
ز پیش خورد غم خوردنت خدای و تو دایم
در آن هوس که : نویسی حدیث خوردم و خوردی
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟
که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی
چه میکنی هوس، ای اوحدی، نصیحت مردم؟
چرا بساط هوی و هوس فرو ننوردی؟
به قول بیهودهکاری برون نمیرود اینجا
ترا چه کار بکس؟ چون تو نیز کار نکردی
معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی
ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟
که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی
طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت
تو کز کلوخ حذر میکنی، چه مرد نبردی؟
خبر ز کردهٔ مردان شنیدهای به تواتر
مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی
گرت کند هوس روی سرخ، توبه کن از بد
که جز به توبه نشوید کسی ز روی تو زردی
گرفتمت که بکوبم بسی به پتک نصیحت
چه آلت از تو توان ساختن؟ که آهن سردی
تو از دو قطرهٔ آب آمدی پدید، وزین پس
چو باد مرگ جهد بر سرت دو دانهٔ گردی
درون دردکشان را ز سوز چاره نباشد
تو هیچ سوز نداری، مگر نه صاحب دردی؟
ز پیش خورد غم خوردنت خدای و تو دایم
در آن هوس که : نویسی حدیث خوردم و خوردی
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟
که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی
چه میکنی هوس، ای اوحدی، نصیحت مردم؟
چرا بساط هوی و هوس فرو ننوردی؟
به قول بیهودهکاری برون نمیرود اینجا
ترا چه کار بکس؟ چون تو نیز کار نکردی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - وله طابالله ثراه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - وله روحه الله روحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.