هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و درد عشق نافرجام خود می‌گوید. او از بی‌توجهی و جفای معشوق شکایت کرده و بیان می‌کند که با وجود تمام رنج‌ها، همچنان به عشق خود پایبند است. شاعر از شب‌های تاریک و غم‌های دلسوزی که در هجران معشوق تحمل می‌کند، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و دردهای عاطفی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

غزل

چو با من رای پیوندی نداری
دلم سیر آمد از پیوند و یاری

نه خوی آن که از من عذر خواهی
نه بوی آن که بر من رحمت آری

سرم شد خیره، تا کی ناامیدی؟
دلم شد تیره، تا کی بردباری؟

رخت چندان جفا کردست بر من
که گر بعضی بگویم شرم داری

گهی در پای عشقم می‌دوانی
گهی در دست هجرم می‌گذاری

نخواهم داشت دست از دامن تو
اگر خود بر سرم شمشیر باری

من از عشق تو با غمهای دلسوز
من از هجر تو در شبهای تاری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق
گوهر بعدی:مثنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.