هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از بی‌وفایی و جفای معشوق خود شکایت می‌کند. او از روزهای اول آشنایی و عشق نوین یاد می‌کند و اظهار می‌دارد که معشوق از ابتدا صد دل در گرو دیگران داشته است. شاعر از این که معشوق او را آزموده و سپس رها کرده است، ابراز ناراحتی می‌کند و از بی‌وفایی و بی‌مهری معشوق گلایه می‌کند. او همچنین از این که معشوق تخم وفا کاشته اما عزم بی‌وفایی داشته است، ابراز تاسف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی و جفا ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

نامهٔ هشتم از زبان معشوق به عاشق

زهی! گرد جهان سر گشته از من
چنین بی موجبی بر گشته از من

کجا رفت آن که شب خوابت نمی‌برد؟
ز اشک دیده سیلابت همی برد؟

مرا گفتی که: از عشق تو مستم
به دستان کردن آوردی به دستم

چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی
جفا کردی، که بر من چیر گشتی

وفا آموختی پیوسته ما را
حرامست، ار تو خود دانی وفا را

چرا تخم وفا می‌کاشتی تو؟
چو عزم بی‌وفایی داشتی تو

به حیلت‌ها به دامم در کشیدی
چو پایم بسته دیدی سر کشیدی

ببر کین و مبر پیوند یاری
که می‌ترسم که: خود طاقت نیاری

فراقی کامشبم دل می‌خراشد
من اول روز دانستم که باشد

دل اندر یار هر جایی که بندد؟
و گر بندد به ریش خویش خندد

بداند، هر کرا داننده نامست
که باد آورده را بادی تمامست

بیندیش، ار ز من خواهی بریدن
که در هجرم بلا خواهی کشیدن

چراباید شکست خویش جستن؟
بلای خود به دست خویش جستن؟

دلم سیر آمد از مهر آزمایی
چو می‌بینم که یار بی‌وفایی

خود آنروزت که با من عشق نو بود
دلت صد جای دیگر در گرو بود

مرا نیز از میان می‌آزمودی
خجل گشتی چو مرد من نبودی

نکردی بعد ازین یکروز یادم
چو دانستی که من نیز اوستادم

ز مهرت مهره زان برچیده بودم
که این بازیچه را من دیده بودم

چرا بگذاشتی زینگونه ما را؟
کجا رفت آن فغان و سوز؟ یارا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تمامی سخن
گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.