هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج درونی خود سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد جامی از شراب به او بدهد تا دردش را تسکین دهد. او به گذشته‌ای اشاره می‌کند که دوستانش از دست رفته‌اند و اکنون تنها با درد خود روبرو است. شاعر آرزو می‌کند که با نوشیدن شراب، درد خود را فراموش کند و به آرامش برسد. در نهایت، او از مرگ و پایان زندگی نیز سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که در لحظه مرگ نیز جامی در دست داشته باشد.
رده سنی: 18+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و درونی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به شراب و مستی و مفاهیم مرتبط با مرگ و رنج، نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

در طامات

ساقی ار صاف نیست، زان دردی
قدحی ده، که خواب من بردی

نیست صافی، مهل که جوش کنم
جام دردم بده، که نوش کنم

صف پیشینه صافها خوردند
درد دردی به من رها کردند

درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم

اقتضای زمان ما اینست
چه توان کرد ؟ از آن ما اینست

گر چه آن دوستان ز دست شدند
خنک آنان که زود مست شدند!

دلم از جان خویش سیر آمد
دور او بیش ده، که دیر آمد

مست بگذار در بیابانش
شب چو بیگه شود بخوابانش

جایش این به که جای خوابی هست
ور خمارش کند شرابی هست

روز مرگ ار به حال بد باشم
بده این جام، تا به خود باشم

چون اجل در کشد به خود تنگم
بنه این جام بر سر سنگم

تا چو آید دل از دهان بر لب
جام بر کف رویم و جان بر لب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در تخلص به اسم خواجه غیاث‌الدین
گوهر بعدی:در غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.