هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگی‌های زنان از دیدگاه نویسنده می‌پردازد و تفاوت‌های بین زنان پارسا و ناپارسا را بیان می‌کند. نویسنده زنان پارسا را ستایش می‌کند و آن‌ها را به عنوان شمع خانه و همراه مردان پارسا توصیف می‌کند. در مقابل، زنان ناپارسا را به عنوان آفت زمانه و شکنجه‌دهنده دل معرفی می‌کند و توصیه می‌کند که از آن‌ها دوری شود. همچنین، متن به رفتارهای مناسب با زنان و نحوه مدیریت رابطه با آن‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم پیچیده‌ای درباره روابط زناشویی و نگرش‌های سنتی نسبت به زنان است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب یا گمراه‌کننده باشد. همچنین، برخی از عبارات و توصیه‌ها ممکن است نیاز به درک عمیق‌تری از زمینه فرهنگی و تاریخی داشته باشند.

در حالات زنان بد

زن به چشم تو گر چه خوب شود
زشت باشد چو خانه روب شود

زن مستور شمع خانه بود
زن شوخ آفت زمانه بود

پارسا مرد را سر افرازد
زن ناپارسا بر اندازد

چون تهی کرد سفره و کوزه
دست یازد به چادر و موزه

پیش قاضی برد که: مهر بده
به خوشی نیستت به قهر بده

زن پرهیزگار طاعت دوست
با تو چون مغز باشد اندر پوست

زن ناپارسا شکنج دلست
زود دفعش بکن، که رنج دلست

زن چو خامی کند بجوشانش
رخ نپوشد، کفن بپوشانش

زن بد را قلم به دست مده
دست خود را قلم کنی زان به

زان که شوهر شود سیه جامه
به که خاتون کند سیه نامه

چرخ زن را خدای کرد بحل
قلم و لوح، گو: به مرد بهل

بخت باشد، زن عطارد روی
چون قلم سر نهاده بر خط شوی

زن چو خطاط شد بگیرد هم
هم چو بلقیس عرش را به قلم

کاغذ او کفن، دواتش گور
بس بود گر کند به دانش زور

آنکه بی‌نامه نامها بد کرد
نامه خوانی کند چه خواهد کرد؟

دور دار از قلم لجاجت او
تو قلم میزنی، چه حاجت او؟

او که الحمد را نکرد درست
ویس و رامین چراش باید جست؟

زن و سوراخ مار و سوراخست
ور بود شوخ مار با شاخست

شخ او باش، بر شکن شاخش
مار خود را مهل به سوراخش

به جداییش چند روز بساز
چند شب نیز طاق و جفت مباز

طاق باید شد از چنان جفتی
که همین خیز داند و خفتی

وقت خواب از رخش مگردان پشت
که در انگشتری جهد انگشت

زن چو بیرون رود، بزن سختش
خود نمایی کند، بکن رختش

ور کند سرکشی، هلاکش کن
آب رخ میبرد، به خاکش کن

چون به فرمان زن کنی ده و گیر
نام مردی مبر، به ننگ بمیر

پیش خود مستشار گردانش
لیک کاری مکن به فرمانش

راز خود بر زن آشکار مکن
خانه را بر زنان حصار مکن

زن بد را نگاه نتوان داشت
نیک زن را تباه نتوان داشت

عشق داری، بزن مگوی که: هست
که ز دستان او نشاید رست

زن بد کار خویش خواهد کرد
پس ببندی، ز پیش خواهد کرد

زن چو مارست، زخم خود بزند
بر سرش نیک زن که بد بزند

مارت ابلیس در بهشت کند
تا ترا پای بند کشت کند

چون بری در درون جنت بار؟
وز برون دوستی کنی با مار؟

مکنش پرورش به مهر و به مهر
زانکه نقشین بود ولی پر زهر

نرمی و نقش مار گرزه بهل
زهر دنبال بین و زهرهٔ دل

نه به حجت توان به راه آورد
نه به اقرار در گناه آورد

نه به سوگند راست کار شود
نه به پیمان و عهد یار شود

تا که باشی کشد در آغوشت
چون برفتی کند فراموشت

گر جوی خرج سازی از مالش
نرهی، تا تو باشی از، قالش

زن چو نیکوترست هیچ بود
زآنکه چون مار پیچ پیچ بود

مروش پی، تلف مکن مالت
که سبک در کشد به دنبالت

بگذر از مارگیر وسلهٔ او
که به جز زهر نیست زلهٔ او

جسم را بند و روح را بنده
چه روی از پی ششی گنده؟

غول خود را مدان به جز زن خود
بر منه پای او به گردن خود

زانکه چون غول در سرای شود
گردنت را دوال پای شود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در تناکح و توالد
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.