هوش مصنوعی:
در روم، صاحبنانی بود که به مردم کمک میکرد و محبوب بود. مردم به او احترام میگذاشتند و حتی کودکان خود را به او میسپردند. روزی یک غلام رومی با ظاهری نامناسب و لباسهای پاره، عاشق یکی از افراد آن جمع شد و با فریب و حیله، او را به گوشهای از باغ برد و آزار داد. باغبان این صحنه را دید و به غلام اعتراض کرد، اما غلام پاسخ داد که از پدر و مادر خود بیزار است و تنها به دلیل کمکهای اخی (صاحب نان) به این وضعیت رسیده است. در نهایت، پدر کودک او را نزد صاحب نان آورد و او را به نیابت پرورش داد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم پیچیدهتر مانند فریب، روابط اجتماعی و مسائل اخلاقی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حیله و فریب ممکن است برای کودکان کمسنوسال نامناسب باشد.
حکایت
بود در روم پیش ازین سر و کار
صاحبی نان ده و فتوت یار
لنگری باز کرده چون کشتی
پر ز سنگ و ز آلت کشتی
در لنگر نهاده باز فراخ
کرده ریش دراز را به دو شاخ
خلق رومش نماز بردندی
بچهٔ خود بدو سپردندی
نان صاحب ز کار رندان بود
گوشه بیکارشان چو زندان بود
حوریان گرد او گروه شده
رند و عامی در آه و اوه شده
جمع گشتند ازین صفت خیلی
هر یکی را به دیگری میلی
ناگهان رومی غلام باره
صورتی نحس و جامهای پاره
به یکی زان میانه عشق آورد
علم مصر در دمشق آورد
در نهانی انار و سیبش داد
تا به تلبیس خود فریبش داد
برد روزی به گوشهٔ باغش
مینهاد از عمود خود داغش
خر زهٔ خویش در وعا میکرد
هر دمی بر اخی دعا میکرد
باغبان این بدید و گفت: ای خر
پدرش را دعا کن و مادر
رند گفتا: ز هر دو بیزارم
که من این دولت از اخی دارم
حکم او تا به دست مادر بود
طفل در خانه، قفل بر در بود
چون پدر پیش صاحب آوردش
به نیابت چنین بپروردش
صاحبی نان ده و فتوت یار
لنگری باز کرده چون کشتی
پر ز سنگ و ز آلت کشتی
در لنگر نهاده باز فراخ
کرده ریش دراز را به دو شاخ
خلق رومش نماز بردندی
بچهٔ خود بدو سپردندی
نان صاحب ز کار رندان بود
گوشه بیکارشان چو زندان بود
حوریان گرد او گروه شده
رند و عامی در آه و اوه شده
جمع گشتند ازین صفت خیلی
هر یکی را به دیگری میلی
ناگهان رومی غلام باره
صورتی نحس و جامهای پاره
به یکی زان میانه عشق آورد
علم مصر در دمشق آورد
در نهانی انار و سیبش داد
تا به تلبیس خود فریبش داد
برد روزی به گوشهٔ باغش
مینهاد از عمود خود داغش
خر زهٔ خویش در وعا میکرد
هر دمی بر اخی دعا میکرد
باغبان این بدید و گفت: ای خر
پدرش را دعا کن و مادر
رند گفتا: ز هر دو بیزارم
که من این دولت از اخی دارم
حکم او تا به دست مادر بود
طفل در خانه، قفل بر در بود
چون پدر پیش صاحب آوردش
به نیابت چنین بپروردش
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در فتوت داران به دروغ
گوهر بعدی:در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.