هوش مصنوعی:
متن داستان غلامی را روایت میکند که به مینوشی روی آورد و از خدمت ملوک دور شد. او در کنج میخانه به حالتی مفلس، عور، مست و دیوانه یافت شد. دیگران به او پند دادند، اما او توجهی نکرد و به خواب رفت. رندی که از آنجا میگذشت، او را دید و گفت که خشم ملوک بازی نیست و بهتر است او را به حال خود رها کنند تا بلا از سرش بگذرد. متن با اشاره به اینکه خواجه هرچند پر هنر است، اما جرم خود بنده را بهتر میداند، پایان مییابد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به موضوعاتی مانند مینوشی و دیوانگی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
حکایت
شد غلام ملک به می خوردن
بشدند از پیش به پی کردن
یافتندش به کنج میخانه
مفلس و عور و مست و دیوانه
پس بگفتند پند و هیچ نگفت
میکشیدند و او دگر میخفت
رند کی میگذشت آشفته
بارها خانه پدر رفته
دید کان گیرو ده مجازی نیست
گفت: خشم ملوک بازی نیست
بهلیدش چنانکه مست افتد
که بلا بیند ار به دست افتد
خواجه هر چند پر هنر داند
جرم خود بنده نیکتر داند
قصهٔ این پسر بپرس ازمن
کین خمارش به از خمار شکن
آنچه گفتیم حال دانا بود
که به علم و بدین توانا بود
بشدند از پیش به پی کردن
یافتندش به کنج میخانه
مفلس و عور و مست و دیوانه
پس بگفتند پند و هیچ نگفت
میکشیدند و او دگر میخفت
رند کی میگذشت آشفته
بارها خانه پدر رفته
دید کان گیرو ده مجازی نیست
گفت: خشم ملوک بازی نیست
بهلیدش چنانکه مست افتد
که بلا بیند ار به دست افتد
خواجه هر چند پر هنر داند
جرم خود بنده نیکتر داند
قصهٔ این پسر بپرس ازمن
کین خمارش به از خمار شکن
آنچه گفتیم حال دانا بود
که به علم و بدین توانا بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:درصفت بهشت و مراتب آن
گوهر بعدی:در معارج ارواح و ابدان و عذاب ایشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.