هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از جدایی و دوری از یارانش شکایت می‌کند و احساس تنهایی و غم خود را بیان می‌کند. او از پیک صبا (باد صبحگاهی) می‌خواهد که پیامش را به یارانش برساند و از حال و روز خود می‌گوید که چگونه در دریای خون افتاده و از هجران یارانش گریه می‌کند. شاعر همچنین از سفر یاران و ماندن خود در پشت سرشان سخن می‌گوید و از تلاش بی‌ثمر خود برای رسیدن به کاروان می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۴

طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری

یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام
طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا

بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما

افتان و خیزان میروم تاکی رسم در کاروان
و الرکب قد ساروا الی الایحاد و الحادی حدا

محمل برون بردند و من چون ناقه میراندم ز پی
قلبی هوی فی هوة و الدهر، ملق فی الهوی

چون تیره نبود روز من کز آه عالم سوز من
مد الغمام سرادقا اعلی شماریخ الذری

راضی شدم کز کاروان بانگ درائی بشنوم
اکبو و اقفوا اثرهم والعیس تحدی فی الزبی

چون محمل سلطان شرق از سوی شام آمد برون
ریح الصبا سارت الی نجد و قلبی قد صبا

خواجو به شبگیر از هوا هر دم نوائی میزند
والورق اوراق المنی یتلو علی اهل الهوی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.