هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، احساسات شاعر را نسبت به معشوق و زندگی بیان می‌کند. او از عشق، جدایی، و درد فراق سخن می‌گوید و با استفاده از تصاویر زیبا مانند آفتاب، شراب، و کباب، احساسات خود را به تصویر می‌کشد. شاعر همچنین به مفاهیم عرفانی مانند حجاب و هستی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌هایی مانند شراب و کباب ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۰

بوقت صبح می روشن آفتاب منست
بتیره شب در میخانه جای خواب منست

اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح
دو چشم اشک فشان ساغر شراب منست

وگر کباب نیابم تفاوتی نکند
بحکم آنکه دل خونچکان کباب منست

براه بادیه‌ای ساربان چه جوئی آب
که منزلت همه در دیدهٔ پر آب منست

مرا مگوی که برگرد وترک ترکان گیر
که گر چه راه خطا می‌روم صواب منست

چگونه در تو رسم تا ز خود برون نروم
چرا که هستی من در میان حجاب منست

بیا که بی تو رسم تا زخود برون نروم
چرا که هستی من در میان حجاب منست

بیا که بی تو ملولم ز زندگانی خویش
که در فراق رخت زندگی عذاب منست

تو گنج لطفی و دانم کزین بتنگ آئی
که روز و شب وطنت در دل خراب منست

خروش و نالهٔ خواجو و بانگ بلبل مست
نوای باربد و نغمه رباب منست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.