هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و جدایی است. تصاویر شعری مانند آتش در سینه، اشک خونین، و دود آه، عمق غم و اندوه او را نشان می‌دهند. شاعر با اشاره به اسطوره‌هایی مانند فرهاد و شیرین، و استفاده از استعاره‌های زیبا، عشق خود را به معشوقی دلربا اما دور از دسترس توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه پیچیده، استعاره‌های عمیق و احساسات شدید است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'خون فشان' و 'آتش در سینه' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۱

ترک تیرانداز من کز پیش لشکر می‌رود
دلربا می‌آیدم در چشم و دلبر می‌رود

بامدادان کان مه از خرگاه می‌آید برون
ز آتش رخسارش آب چشمهٔ خور می‌رود

من بتلخی جان شیرین می‌دهم فرهادوار
وز لب شیرین جانان آب شکر می‌رود

آتشی در سینه دارم کز درون سوزناک
دمبدم چون شمع مجلس دودم از سر می‌رود

گر بدامن اشک در پایم گهر ریزی کند
جای آن باشد چرا کو بر سر زر می‌رود

تیره می‌گردد سحرگه دیدهٔ سیارگان
بسکه دود آه من در چشم اختر می‌رود

می‌رود خونم ز چشم خونفشان تدبیر چیست
زانکه هر ساعت که می‌آید فزونتر می‌رود

چنگ را بینم که هنگام صبوح از درد من
می‌کند فریاد و خون از چشم ساغر می‌رود

ای بهشتی پیکر از فردوس می‌آئی مگر
کز عقیق جانفزایت آب کوثر می‌رود

گر دل و دین در سر زلف تو کردم دور نیست
رختمؤمندر سر تشویش کافر می‌رود

چون دبیر از حال خواجو می‌کند رمزی بیان
خون چشمم چون قلم بر روی دفتر می‌رود
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.