هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام، درد جدایی و رنجهای عاشقانه میگوید. او از بخت بد، بیاعتنایی معشوق و بیباوری دیگران شکایت دارد اما عشق خود را تا قیامت ادامهدار میداند. همچنین اشاره میکند که بدون عشق، زندگی بیمعنا و تاریک است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، استفاده از استعارههای پیچیده (مانند زلف دلاویز، آتش عشق، شمع و دود) و لحن غمگینانه ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال نامفهوم یا سنگین باشد. درک کامل این شعر نیاز به شناخت ادبیات کلاسیک و بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۴۳۷
گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود
چکنم صبر کنم گر چه میسر نشود
صورت حال من از زلف دلاویز بپرس
گر ترا از من دلسوخته باور نشود
شور عشق تو برم تا بقیامت در خاک
زانکه گر سر بشود شور تو از سر نشود
هر درونی که درو آتش عشقی نبود
روشنست این همه کس را که منور نشود
مگرم نامزد زندگی از سر برود
که چو شمعم همه شب دود بسر برنشود
دوستان عیب کنندم که برآرم دم عشق
عود اگر دم نزند خانه معطر نشود
خواجو از درد جدائی نبرد جان شب هجر
اگرش نقش تو در دیده مصور نشود
چکنم صبر کنم گر چه میسر نشود
صورت حال من از زلف دلاویز بپرس
گر ترا از من دلسوخته باور نشود
شور عشق تو برم تا بقیامت در خاک
زانکه گر سر بشود شور تو از سر نشود
هر درونی که درو آتش عشقی نبود
روشنست این همه کس را که منور نشود
مگرم نامزد زندگی از سر برود
که چو شمعم همه شب دود بسر برنشود
دوستان عیب کنندم که برآرم دم عشق
عود اگر دم نزند خانه معطر نشود
خواجو از درد جدائی نبرد جان شب هجر
اگرش نقش تو در دیده مصور نشود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.