هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید و از درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌نالد. او از زلف معشوق، جام می، و دل‌های بی‌قرار یاد می‌کند و عشق را همچون لشکری توصیف می‌کند که دل‌ها را تسخیر کرده است. شاعر همچنین از صبر و قرار در عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که دلش در فراق معشوق همچون بید می‌لرزد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۷

دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل
سرم فدای خیال و خیال در سر دل

کمند زلف ترا گر رسن دراز آمد
در آن مپیچ که دارد گذر بچنبر دل

دلم چگونه نماید قرار در صف عشق
چنین که زلف تو بشکست قلب لشکر دل

بود که ساقی لعل تو در دهد جامی
مرا که خون جگر می‌خورم ز ساغر دل

دل صنوبریم همچو بید می‌لرزد
ز بیم درد فراق تو ای صنوبر دل

تو آن خجسته همای بلند پروازی
که در هوای تو پر می‌زند کبوتر دل

دلم ربودی و تا رفتی از برابر من
نرفت یکسر مو نقشت از برابر دل

چگونه در دل تنگم قرار گیرد صبر
که می‌زند سر زلف تو حلقه بردل

بملک روی زمین کی نظر کند خواجو
کسی که ملک وصالش بود مسخر دل
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.